روزانه های سینمایی

نقد کارشناس اسپانسرینگ به مجموعه جدید شام ایرانی

امیرحسین نوریان سردبیر سایت دنیای تبلیغات در تازه ترین یادداشت خود پیرامون «شام ایرانی » اینگونه نوشته است:

«شام ایرانی»سری جدید به کارگردانی سروش صحت با شرکت کنندگانی مردمی تر آغاز شد که نوید برنامه ای بهتر از قبل را می داد. بخاطر سروش صحتش که دوست داشتنی است و باهوش. و فارغ از کارهای خوب قبلی اش، داستانک هایش که در تاکسی می گذرد بسیار جذاب است و نشان می دهد بلد است حرف هایی را در دل موقعیت هایی و از زبان افرادی دیگر و موقعیت سازی هایی بی هیچ حس مصنوعی خلق کند.

اما شام ایرانی جدید فارغ از برنامه، تبلیغاتش به شکل آزار دهنده ای تصنعی و گل درشت و نچسب است به طوری که مخاطب برنامه را آزار می دهد. این خاصیت اسپانسرهای اخیر است که بجای حضور در برنامه خودشان را مالک دقایقی از برنامه می کنند و ماهیت و اعتبار برنامه و آن بخشش که مثلا قرار است از واقعی بودنش لذت ببریم را منحدم می کنند.

این بلایی است که بر سر خندوانه پر مخاطب هم آمد. وقتی پای اسپانسرها به برنامه بازشد، یواش یواش جذابیت های برنامه را خریدند و رفته رفته برنامه زیر حرف های شعاری و تبلیغات دفن شد. جوری که منِ عشق تبلیغ هم بخاطر همان تبلیغات از آن متنفر شدم. چرا که آن هم زیادی مستقیم و زشت، خودش را و برنامه را به اسپانسرها واگذار کرد. مردم با هوشند و پس می زنند. تصور کنید چطور ادم های خندوانه هر کدام بجای خنداندن مردم، رسالتشان شد حرف زدن راجع فلانبرند و آیتم ها از جذابیت جای خودشان را به تحمل کردن یا نکردن مخاطب دادند.

رامبد جوان ایرانسل و اسنوا را تبلیغ می کرد و مردم حاضر در آنجا را وادار به تکرار اینکه آنها باحال هستند. بایرامِ جذاب شد آدم ایرانسل و آیتم  استاد کهنمویی که پدیده ای بود برای خودش، با چه زشتی شد خودش و آیتمش شدند ابزار یک آگهی دکوراتیو دمنوش بدون کوچکترین جاذبه ای. این شد که لحظه لحظه های جذاب برنامه قربانی پول و درامد شد. تا جایی که رامبد پس از فشارهای برند خارجی پوشیدنش در تضاد با شعار حمایت از تولید ملی که آن هم بخاطر اسنوا به عنوان اسپانسر بود، برای پیدا کردن برند ایرانی پوشاک هی صبر کرد تا اسپانسر پیدا کند و نکرد تا بالاخره یک طراح را معرفی کرد و بیان می کرد به دنبال برند مطمئن است! و حالا حالا ها آن تضاد رفتاری اش در خاطرها بخاطر اسپانسر خواهد ماند.

حالا اثر مخرب این مدل خریدن و مالک شدن برنامه به شکل علنی و زشتش به سراغ شام ایرانی آمده که اسم سروش صحت محبوب رویش است.

خانم مقانلو یکهو بعد از شاملو خوانی اجازه می گیرد کابینت را تمیزکند و در وصف محصولی که خودش می گوید تازه به بازار آمده رو به دوربین حرف می زند و از قدرت لکه بری و چربی زدایی اش می گوید و می گوید حتما امتحانش کنید!

دقایقی بعد در کابینتش را باز می کند که ادویه جات سحر خیز در آن چیده شده. همه نو و آکبند و در حال برق زدن! طوری که آنقدر با آنها غریبه است که نمی داند زردچوبه اش کدام است و اول روی درش را می خواند و بعد برچسبش را و بعد دقایقی طولانی از کمپانی سحر خیز می گوید و اینکه دارد سالها از آنها استفاده می کند!

یا از خواص تک ماکارون و امگا۳ و کاهش التهاب و باز کردن عروق می گوید. توقع نداری که در برنامه ای که دوربین به خانه این افراد رفته و مردم این بخش واقعی بودن قصه را فارغ از محبوبیت آدم ها دوست دارند با این مدل تبلیغات باور کنند؟ فقط این وجه جذاب را هم خراب می کنید.

روغنش و ژله اش هم همینطور و سن ایچ که با مزه تر از همه است که برچسب های روی بطری پاره شده ولی از درهایش که اسم سن ایپ رو آن نوشته شده کلوزآپ می گیرند و ناگهان دست غیب شن ایچ آلبالویی را از تصویر بر می دارد! خلاصه که همه برنامه پر شده از این تصاویر که به زشتی استفاده شده اند.

مدل این قبلی تبلیغات برای چنین برنامه ای قطعا این نیست سروش عزیز. اینکه میانگین کیفی کارهای تبلیغاتی زیادی پایین است درست. ولی راجع به بدیهیات در تبلیغات می توان بهتر کار کرد. آدم حرفه ای هم دارد که حداقل ضد تبلیغ نشود . قرار است این کالا ها اگر به هر زور و فشاری هم که از سوی برندها و تهیه کننده وارد  برنامه می شوند، در عمل جزویی از لایف استایل آن آدم ها باشد. و من بیننده مثلا فکر کنم خانم مقانلو در کمد را که باز کرد احتمالا سحر خیز برداشته و تلاش کنم برای حدس زدن که متوجه شوم سلیقه او چیست و اتفاقا ایت تلاش برای فهمیدن است که هم برای محصول، هم برنامه و هم مخاطب کار می کند و تبلیغ نرم و محترمانه اش برای محصول و برند هم کار می کند و در ذهن مخاطب می ماند. این مدل برای برند و منِ مخاطب برنامه  کار خواهد کرد. نه اینکه احساس کنم همه دارند زل می زنند توی دوربین و بخاطر پولی که گرفته اند آن حرف ها را می زنند. آن وقت است که دیگر هم مقانلوی محبوب، هم سروش صحت عزیز، هم شام ایرانی اش و هم آن برندها برایم حس ناخوشایند نا صادقی را تداعی خواهند کرد و آن صداقت موردانتظار که از آنها توقع است و تا حالا ازشان دیده ایم خدشه دار می شود. آن وقت برند فردی شان هم برندهای صادقی را تداعی نخواهند کرد.

تو دیگر چرا سروش؟ هرچقدر هم پای فشار تهیه کننده و غیر حرفه ای بودن برندهای پولدارت درمیان باشد برنامه به اسم توست.  تو که بلدی حرف هایت را از زبان مسافران تاکسی بگویی و قصه ات را هر طور که می خواهی روایت کنی. در تبلیغ برای کالاها در برنامه ات که حتما باید بیشتر حواست باشد که خریداری شدن دقایقی از برنامه اینطوری لو نرود. صاحب برندهم باید بداند این مدل حضور، ضد تبلیغ است تا تبلیغ. آن وقت تن می دهد به هنر تو و قصه را می سپارد به تو و مسافران برنامه ات.

سعید رجبی فروتن

در کنار روزمرگی های معمول، این جا خودم و افکارم را ثبت می کنم. از فرهنگ و هنر تا سینما و نمایش خانگی... می توانید نوشته های من را در «روزانه های سینمایی» دنبال نمایید.

اضافه کردن نظر

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

مرا در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید