سالهای دور محمد میرکیانی نویسنده پرکار ادبیات کودک و نوجوان، داستانی را با عنوان حکایتهای کمال منتشر کرد. بر اساس این کتاب پنج جلدی سال ۱۳۹۸ سریالی به همین نام ساخته شد. امسال سری دیگری از این داستان اپیزودیک مورد اقتباس قرار گرفت و قدرت الله صلح میرزایی آن را جلوی دوربین برد.
همانطور که از اسم سریال پیداست، محوریت ماجراهای سریال با کمال نوجوانی است که در دهه چهل شمسی با خانوادهاش از روستا به شهر مهاجرت کردهاند. کمال خصلتهای یک قهرمان نوجوان را یکجا دارد و با جسارت و سماجت حق خود را میستاند و در عین حال با کار و تلاش، کمک خرج خانوادهاش است.
در سری جدید حکایتهای کمال با وقایعی روبرو هستیم که نشان از التهاب جامعه و مخالفت بازاریان و متدینین با رژیم حاکم در آن سالها هستیم. پس قابل پیشبینی است که کمال در ادامه و تا پایان قسمت سیوسوم سریال در قامت یک انقلابی هم ظاهر شود و پابپای مخالفان در برابر عمله اکره رژیم خودی نشان دهد.
در این مختصر باید بگویم که میرکیانی در کتاب حکایتهای کمال با نثر شیرین خود، خواننده را همراه ساخته و فضای باور پذیری را ارائه داده است اما در برگردان تلویزیونی اثر، با مجموعهای روبرو هستیم که برای مخاطب امروز بخصوص جامعه هدف آن یعنی نوجوانان جذاب نیست.
قصه کهنه است و جذابیت ندارد. مخاطب نوجوان انگیزهای ندارد سریالی را تماشا کند که روایت خطی و رئال آن، تخیل او را درگیر نمیکند و شوقی را در او برنمیانگیزد.
این حرف به معنای آن نیست که داستانهایی نظیر حکایتهای کمال برای تلویزیون مناسب نیستند، بلکه نویسنده فیلمنامه باید اجازه داشته باشد تا با دخالت عنصر خیال و فانتزی، در ژانر تازهای قصه را روایت کند.
مخاطب امروزی با دسترسی به تازههای سینمای جهان به فرم و ساختار روایی اثر که نشان از خلاقیت و قدرت تخیل نویسنده داشته باشد، اهمیت زیادی میدهد و برای داستانهایی که در برگردان تصویری ارزش افزودهای را به ارمغان نیاوردهاند، بیاعتناست.
کارگردان حکایتهای کمال بیشتر درصدد مصور ساختن داستان بوده است و با وفاداری به اصل داستان، گامی فراتر نگذاشته است. به این خاطر سریال فاقد امضاست و کمتر رد و نشانی از کارگردانی که سریال را به زبان و گرامر سینما نزدیک کرده باشد، میبینیم.
در سریال تصویری که از جامعه شهری ایران آن روز میبینیم، خلاف واقعیت است و از نوسازی و مدرنیزاسیون شهری چیزی نمیبینیم. مردم هنوز با درشکه جابجا میشوند و کمتر خودرویی در شهر به چشم میخورد. فضای شهری سریال با دهه بیست شمسی تناسب بیشتری دارد و آنچه که دوربین در شهرک سینمایی غزالی در قاب میگیرد، بیکموکاست همان شهرک همیشگی است و طراح صحنه سریال احتمالا به خاطر کمبود بودجه دخل و تصرفی در آن نکرده است. حال آنکه به اقتضای زمان وقوع داستان، باید بازطراحی شهری مورد توجه قرار میگرفت تا اثر باورپذیر جلوه کند.
در سریال بارها میبینیم که شخصیتها با خودشان حرف میزنند. آنها واگویههای درونی خود را بصورت مونولوگ بر زبان میآورند که عیناً برگرفته از قصه مکتوب است تا خدای ناکرده چیزی از قلم نیفتد.!
صلح میرزایی را در سینما با درامهای اکشن و خانوادگی به یاد میآوریم. حکایتهای کمال نشان میدهد که او یا بیحوصله شده است و یا آنکه در ضبط سریال سرعت برای او بیش از هرچیز اهمیت داشته است تا کار زودتر جمع شود. این ویژگی را در بازی بازیگران بخوبی میبینیم. کارگردان در استفاده از ظرفیت و توانایی بازیگرانی مثل محمود پاکنیت و محمد فیلی حق مطلب را ادا نکرده و به اعتبار دیالوگهای ضعیف، مجال هنرنمایی برای آنها فراهم ننموده است.
در مجموع حکایتهای کمال مناسب پخش در ساعت ۲۱ هر شب شبکه دوم تلویزیون نیست و نیاز مخاطب را در آن ساعت پاسخگو نیست. چنین مجموعههایی اگر چه برای نوجوانان فاقد کشش و گیرایی هستند، اما به هر حال در شبکه امید شانس بیشتری برای دیده شدن دارند.
بعید میدانم سوابق مدیریتی میرکیانی در گروههای کودک و نوجوان تلویزیون عامل قرار گیری و پخش سریال در باکس شبکه دوم سیما و در بهترین ساعت پخش باشد اما اینگونه اشتباهات سبب ریزش بیشتر بینندگان و قطع امید آنها از تلویزیون میشود.
مدیران تلویزیون با رصد رمانهای نوجوانانه ای که هر ساله چاپ میشوند و بعضاً مفتخر به دریافت جایزه میگردند، باید قصههای بهتری را برای اقتباسهای تلویزیونی انتخاب و گزینش کنند و متناسب با حال و هوای داستان به فیلمنامه نویس و کارگردان صاحب ذوقی آنها را سفارش دهند.
تازهترین فیلم سینمایی صدر عاملی بر اساس داستانی با عنوان «زیبا صدایم کن» نوشته نویسنده موفق ادبیات کودکان فرهاد حسن زاده گویای دقت نظر در انتخاب تیم تولید این فیلم است و باید آن را به عنوان اقدامی حرفهای ستود. کاری که مدیران تلویزیون باید آن را سرمشق قرار داده و
اضافه کردن نظر