روزانه های سینمایی

دوبله ای را می پسندم که به ماهیت فیلم پایبند است

مقدمه: این یادداشت را آقای عیسی سودمند از منظر کارشناسی در باره کیفیت دوبله فیلم پدینگتون ارسال کرده است. در بین اظهار نظرهای گوناگونی که طی یکماهه گذشته در باره دوبله فیلم مذکور منتشر شده است، این نوشته یکی از جامعترین دیدگاه هاست. سودمند تعصب صنفی و سندیکایی را در نظرش دخالت نداده و سعی کرده است توجهش را فقط بر کار دوبلورها و ترجمه متمرکز کند. جا دارد از اشکان صادقی که زمینه این بحث و گفتگو را فراهم کرد، صمیمانه سپاسگزاری کنم.

آنچه می نویسم صرفاً نظر شخصی و قابل انتقادی است در باب دو دوبله از یک فیلم با نام پدینگتون. ابتدا باید نظر شخصی خودم رو همین ابتدا اعلام کنم که بنده دوبله اساتید رو بسیار بیشتر می پسندم نه صرفا به خاطر نوستالژی و حس خوب بلکه به خاطر ساخت و اجرای کامل و کم نقصی که دارند. شروین قطعه ای با وجود پدری کم نظیر در دوبله امیرهوشنگ قطعه ای فقید درحال تقدیم کارهای دقیق و با اصالتی است. جمع اساتیدی چون استاد چنگیز جلیلوند و استاد مریم شیرزاد و دیگر اساتید و افراد زحمتکش دست اندر کار در کار دوبله و نیز حضور اردشیر منظم در نقص اصلی فیلم طراوت ویژه ای دارد. می پردازم به نقد.

عیار ترجمه
از آنجایی که دوستانی همچون جناب سیاوش شهبازی حتما با تماشای فیلم به عنوان یک مترجم استحضار دارند، در ترجمه دوبله دوم که ازین به بعد با نام آوازه به آن خواهم پرداخت نقص که گاهی دستکاریهای فاحشی وجود دارد که یا نشان از عدم آشنایی فرد مترجم از کار ترجمه فیلم دارد و یا توانایی مترجم فیلم در همین میزان بوده است. در قسمتهای اولیه فیلم جمله ای از زبان نقش خرس خاله پدینگتون می شنویم که می گوید “one day” این جمله درپاسخ چهل سال صحبت درمورد این مسافرت به لندن گفته می شود. در ترجمه فیلم آواژه اماده است «یه روز فقط پاستوزو» که هیچ ربطی به جمله اولی ندارد. اما در ترجمه فیلم قرن بیست ویکم شاهد معادل بسیار دقیقتری هستیم: «بالاخره یه روز میریم پاستوزو» که با جمله قبلی هماهنگی کامل دارد و عین معادل انگلیسی است. پیشتر می رویم و به داخل رستوران زمانی که خرس جوان درحال خوردن کیک خود را معرفی می کند. خرس با صدای خود می گوید که نامش آن نعره خرسانه است اما پدر متوجه نمیشود و می گوید Beg your pardon. در دوبله آواژه آماده است «جانم!!!!» و کمی خوشایند است اما استاد جلیلوند با لحنی جالب می گوید «ببخشید چی گفتی!!» که معادل دقیقتری برای این حالت است چراکه با لبهای بازیگر نیز هماهنگی دارد. در ادامه این نعره تکرار می شود و جمله Right گفته می شود که معادلش «درسته با همان شیر فهم شدم» است، اما در دوبله آواژه گفته می شود «مبارکه!!» که اصلا سنخیتی با ماهیت مکالمه نداشتی و بسیار زننده است و متاسفانه جمله پس گردنی اشکان صادقی در تایید خرسی است که معادی آداب رفتار می کنم و جز کلماتی در حد کافی نمی گوید، این جمله که در نظر من، تماشاگر را از متن فیلم خارج می کند این است: «مبارک صاحابش باشه!!» علت این گزینش چیست من خود در عجبم. اما در دوبله قرن ۲۱ اینکار با جمله «قشنگه!!» همراه است که حس گیج شدن را هم می رساند چون ما ایرانی ها عادت داریم وقتی چیزی را متوجه نمی شویم بگوییم قشنگه تا به شخص مقابل بر نخورد. در انگلیسی از همین کلمه Right چنین برداشتی می شود.

نقش سرپرست گفتار فیلم

شاید بیش از حد دقیق شده ام اما باید گفت من زمانی فیلمی را بادوبله تماشا می کنم که بیشتر به ماهیت فیلم و اصالتش پایبند است وگرنه زبان اصلی لذت بخش تر می نماید و بسیار ازین مثالها در پی می توان نوشت که من تنها با تماشای دقیق ۳۰ دقیقه از فیلم بیشتر ۳۰ مورد یافتم که در ترجمه ایراداتی هست و گویا زیرنویس ترجمه شده است تا فقط به ضبط برسد و سرپرست گویندگان هم یا از سر ناآگاهی از زبان فیلم که انگلیسی است دست به ترجمه نزده و فقط به همگامی آن بر روی لب گویندگان تلاش کرده و یا از سر گرفتاری و مشغله زیاد بی حوصله بوده و وسواس لازم را به خرج نداده است. در نظر من سرپرست گفتار خود نیز باید از زبانی که فیلم را دوبله می کند کمی آگاهی داشته باشد و یا لااقل چندین بار به تماشای فیلم بنشیند و حس و حال گویندگان و بازیگران اصلی را به دست آورد. از بحث ترجمه که بگذریم میرسیم به انتخاب گویندگان که به چند نکته کوتاه اشاره می کنم و بحثم تمام و این قسمت را در پاسخ دوستی می نویسم که فرمودند نیازی به کارشناس دوبله نیست تا این خطاهای مورد بحث قرار گیرد. اتفاقا چرا نیاز هست. ما ضعف داریم و نقد مارا پخته می کند اما نه هر نقدی، نقد سازنده نه کوینده و جانبدارانه که فلانی بد است و فلانی خوب. هر دوکار ضعفهایی دارند اما در نظر من کمترین، دوبله اساتید با فاصله سرتر است که می تواند نشان از جانبداری نیز باشد!

مقایسه گویندگان
به انتخاب ۲ گوینده بسنده می کنم که بحث طولانی نشود. اشکان صادقی در مقابل اردشیر منظم و استاد شیرزاد و گوینده ارزنده رادیو خانم بنفشه رافعی که من خود از دوستاران پروپاقرص برنامه هایشان در رادیو هستم اما این علاقه باعث نمی شود خامی صدای ایشان را در چهره شناخته شده ای چون نیکول کیدمن به حساب نیاوریم. قطعا این مسئله هیچ تاثیری در آینده روشن این هنرمند ندارد و همچون جناب فروتن بنده هم بر این عقیده ام که ایشان قادر به اسطوره شدن نیز هستند. اما کار استاد شیرزاد کم نقص است هم از نظر کلام و هم از نظر بیان و لحن. نکته در اینجا صحنه ورود پدینگتون به خانه پدری کلاید است که جمله شرورانه با لحن شرورانه ای توسط دختر آقای کلاید (نیکول کیدمن) ادا می شود و خانم رافعی کاملا بی حس و خشک همچون جمله ای ساده آن را ادا می کنند، البته در مقایسه با استاد شیرزاد. دونکته هم در مورد تفاوت اجرای اردشیر منظم و اشکان صادقی این دو عزیز بزرگوار بگویم و حرفم تمام. با قسمتی از فرمایش آقای فروتن موافقم که اردشیر منظم بدون تیپ سازی هم می توانست هم معصومیت و هم حس را انتقال دارد اما:

۱- خرس اردشیر منظم از خرس اشکان صادقی به مراتب خرس تر، دوست داشتنی تر، دلرباتر و شنیدنی تر است. اشکان صادقی گرچه بازیگر ارزشمندی در تئاتر است اما از آغاز کار او در گلوری تاکنون من هنوز احساس می کنم صدای خام و نجسبی دارد البته این نظر شخصی من است و امکان اشتباه هست. اشکان صادقی در انیمشنهایی بی نظیر ظاهر شده چرا که در آن تبحری کسب کرده است اما هنوز صدای فریادش همان خامی را دارد که ۱۰ سال پیش. در عین حال اردشیر منظم در اوایل فیلم با زبانی شیرین و لکنت زبان نقشگویی می کند گویی سین اش میزند در حالی که گوینده اصلی فیلم سلیس و بدون ایراد صحبت می کند. جیغ های بنفش اردشیر منظم هم گاهی آزاردهنده است و از فانتزی کار و شیرینی آن می کاهد. اما همانطور که گفتم لحن و اجرای تمام قد بهتری دارد.
۲- آنچه در فیلمشناسی این فیلم آماده کمدی و خانوادگی است، باید بگویم اشکان صادقی در این کار از کمترین طنازی ممکن برخوردار است. شخصیت پدینگتون فردی دوستداشتنی است اما گاهی حرفهای بزرگتر از دهانش میزند که در اصل فیلم نیز موجود نیست. این خرس مودب در ایستگاه قطار لندن شروع به ادای احترام و سلام و احوالپرسی می کند و وقتی دوربین از او دور می شود اشکان صادقی در پس گردنی ها می گوید«چرا هول میدی، مگه آزار داری». این لحن برای مخاطب خردسال و نوجوان این فیلم نامانوس است و کمی بی ادبانه 

از نقد استقبال کنیم

 این ما هستیم که باید به عنوان رسانه کارها را با نقد بهتر کنیم و سلایق مردم را بیش از پیش بهبود بخشیم. شاید در نظر شنونده عادی تفاوتی در دوبله این دو فیلم به نظر نیاید و کودکان نیز از ۸۰ درصد جمله ها سردربیاورند چون زبان محاوره جامعه کنونی است اما ما حق نداریم آنچه در نظرمان فی البداهه جاری می شود بیان کنیم و بگوییم کار بامزه تر شد. آنچه در دوبله های فاخر دههای ۴۰ و ۵۰ شمسی دوست داریم در همین دههای ۶۰ و ۷۰ هم وجود داشتند اما کج سلیقه گی مسئولین و بی توجهی آنها به این امر خطیر فرهنگی باعث رکود آن در این دو دهه است. چرا دیگر خانواده پالپ فیکشن و گوست داگ تکرار نمی شوند؟ دلیلش را در خودمان جستجو کنیم. ما می شنویم و نمی گوییم، می شنویم و نقد نمی کنیم و همین می شود که هم اکنون گروهی تلاش می کند به هر طریقی فیلم دوبله کند حتی با نازلترین کیفیت، شاید نه از نظر صوتی اما حتما از نظر فنی و بخصوص ترجمه ایرادات فاحشی خواهیم دید.
دوستان منتقد من اگر وقت خود را صرف آگاهی مردم کنند و نه تحسین و تکریم گروهی و کوبیدن و تخریب گروهی دیگر، روزهای بهتری در راه داریم و خواهیم داشت.
درست است که تنها صداست که می ماند اما ماندگار کردش وظیفه تک تک شنوندگان و ارتقاع سلیقه است.
سپاس

سعید رجبی فروتن

در کنار روزمرگی های معمول، این جا خودم و افکارم را ثبت می کنم. از فرهنگ و هنر تا سینما و نمایش خانگی... می توانید نوشته های من را در «روزانه های سینمایی» دنبال نمایید.

۱۶ comments

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

  • نقد خوبی بود. قبلا در بعضی از وبلاگهای پر طرفدار مترجمها و دوبلورها از این دست نقدها میدیدیم ولی نمیدانم دیگه چرا خبری از نقدهای خوبشون نیست.
    راستی میشه برای امثال من که هیچ شناختی از آقای سودمند ندارند ایشون رو کامل معرفی کنید و یه رزومه ای از ایشون به ما بدید؟ آیا ایشون دوبلورن؟ مترجمن؟ صدابردارن؟ و یا چی؟

    • با سلام
      بنده حقیر از عاشقان دوبله هستم مثل اکثر دوستان حاضر. کارشناس مترجمی زبان و نریتور هستم. کار صدا برداری و صداگذاری چند کار فیلم کوتاه رو هم انجام دادم. از سال ۸۳ هم پیگیر دوبله به شکلی حرفه ای هستم البته بیشتر کار اساتید رو دنبال می کنم اما اخیر به ترجمه و دوبله انیمیشن هایی که اخیرا کار میشن تمرکز دارم که بیشتر توصیه دوستان بود.
      کار نقد دوبله رو هم از ابتدا دوست داشتم البته شفاهی. مکتوب کردن این کار پیشنهاد دوست عزیزم جناب باقری بود. احساس میکنم آنچه کم دیده میشه نقد دوبله است که این کارم مدیون مقالات استاد تهامی نژاد بزرگ هستم که در مجله فیلم نقد دوبله آثار رو داشتم. دیدم متاسفانه این نقدها کم شده از پیشنهادی که بهم شد استقبال کردم و شروع به نقد این انمیشن کردم. ممنون که پیگیر بودین. امیدوارم با اجازه جناب رحبی فروتن این کارم ادامه پیدا کنه.
      درکار تجزیه و تحلیل دوبله های فیلم BIG HERO 6 هستم و منتظرم پس از پخش دوبله پنجم که توسط استاد مهوش افشاری صورت گرفته به بررسی چند ترجمه و دوبله بپردازم.
      با سپاس

  • با عرض سلام مجدد و تبریک عید سعید فطر .
    بنده هم کاملاً با آقای سودمند موافق هستم و اگر یادتان باشد در همان زمان به این مورد اشاره کرده بودم . دوبله یک کار هنگامی ارزش واقعی خودش را نشان می دهد که ترجمه قوی و وفادارانه ای داشته باشد . البته خود دوبله هم مهم است ، دوبله قرن ۲۱ غیر از اینکه ترجمه بهتری داشت ، از نظر لحن دوبله هم قوی تر بود . اما مثلاً شما نگاه کنید به دوبله نسخه دیجیتالی هابیت ۱ موجود در بازار و دوبله نسخه تلوزیونی . دوبله نسخه تلوزیونی از نظر لحن قوی تر و حرفه ای تر است اما ترجمه بسیار ضعیفی دارد و نسخه دیجیتالی دقیقاً برعکس است . و این ترجمه ضعیف است که داستان یک فیلم را خراب می کند نه دوبله ضعیف! دوبله ضعیف لذت تماشای یک فیلم را کم می کند اما ترجمه ضعیف کلاً تماشاگر را با متن اصلی فیلم بیگانه می کند!
    و در همین جا لازم است که به یک نکته دیگر اشاره شود! گاهی پیش آمده که مترجم یک فیلم ، بعضی نکات تاریخی-سیاسی متن اصلی را دستکاری کرده تا فیلم لحنی ضد ایرانی پیدا نکند ، در حالی که با این کار عملاً به شعور و آگاهی و دانش مخاطب توهین می نماید! یک نمونه اش فیلم “آخرین سامورایی” که کاراکتر تام کروز پیش از شروع جنگ برای کاراکتر کن واتانابه راجب شجاعت عده اندکی از ایرانیان در برابر سپاه انبوه یونایان در نبرد ترموپولی توضیح می دهد در حالی که قضیه کاملا برعکس بوده!!!! و ممکن است بعضی از هموطنان بگویند مورخان یونانی در تشریح نبرد ترموپولی اغراق کرده اند اما مطمئناً نویسنده فیلمنامه آخرین سامورایی به کتب مورخان یونانی استناد کرده نه این بعضی از هموطنان!!! خب ، مترجم این دوبله اگر خیلی نگران این مورد بود می توانست بجای وارانه کردن ماجرای نبرد ترموپولی ، ماجرای مقاومت آریوبرزن در برابر اسکندر را وارد متن کند!
    و اما ، مبحث بعدی ، در این دو روز تعطیلی سه فیلم دیدم ؛ سیندرلا ، شمشیر اژدها و شهر موشها ۲ .
    فیلم سیندرلا که معلوم نیست نسخه قاچاقی است یا نه؟ اما نسبتاً حرفه ای کار شده و قابل قبول! برخلاف جریانی که در چند سال اخیر در هالیوود به راه افتاده که برداشت هایی متفاوت و بعضاً متضاد از انیمیشن ها و داستان های کلاسیک می سازند ، این یکی به انیمیشن کلاسیک سیندرلا وفادار است و فقط برخی جزئیات کمتر گفته شده در آن انیمیشن (مثل اینکه چرا نامادری با سیندرلا بد است) را پررنگ تر نموده .
    شمشیر اژدها ، فیلمی بود سرگرم کننده اما برای بنده عاشق تاریخ واقعاً مزخرف و روی اعصاب!!! بنده فکر می کردم فقط فیلمسازان وطنی هستند که هنگام ساخت پروژه های تاریخی تحقیقات چندانی انجام نمی دهند یا کره ای ها هستند که دوست دارند همه ابداعات و اکتشافات و اختراعات و قهرمانان اساطیری دنیا را به خودشان نسبت بدهند ، اما فیلم شمشیر اژدها نشان می دهد که فیلمسازان چینی هم می توانند هر دو این ویژگی ها را با هم داشته باشند!!!
    در این فیلم ادعا می شود کراسوس به عنوان امپراتور روم (و نه یکی از کنسول های سه گانه جمهوری روم!) در واقع با ملکه اشکانی (صرف نظر از اینکه در زمان کراسوس ارد اول پادشاه ایران بوده ، کلاً حکومت اشکانیان برخلاف حکومت ساسانیان خاندانی مرد سالار بودند و در طول ۵۰۰ سال حکومت بر ایران هیچ گاه قدرت در اختیار یک ملکه نبوده است!) صلح می کند تا ملکه از جانشینی پسر کوچکش حمایت نماید اما پسر بزرگتر کراسوس را می کشد و برادر کوچکش را کور می کند! یکی از سرداران وفادار سپاه ، پسر کوچکتر را ربوده و به چین می گریزد و پسر بزرگتر هم با سپاهی صد هزار نفری آنها را تا چین تعقیب می کند در حالی که ملکه اشکانی تا اواخر فیلم از این قضیه خبر ندارد!!! و جالب تر اینکه هنگام مواجه سردار رومی با سردار چینی (با بازی جکی چان) ، آنها خیلی راحت زبان هم را می فهمند و سردار چینی نقش مترجم را برای سردار رومی در برابر سایر مردم بازی می کند!!! و عجیب تر از همه اینکه دوبلور محترم در ابتدای فیلم چشمش را بر روی همه این تحریفات بسته و متن اصلی ابتدای فیلم را می خواند که این فیلم براساس حقایق تاریخی ساخته است!!!!!!!
    و اما شهر موشها ۲ ؛ فیلم خوبی بود ، اما نه آنقدر خوب که لایق این همه فروش باشد! و در آخر مژده می دهد که خیلی زود شهر موشها ۳ هم ساخته خواهد شد . این یک فرمول تکراری و کلیشه ای است که متاسفانه حتی برای هالیوودی ها هم درس نمی شود ؛ اینکه قسمت دوم یک فیلم مشهور و کلاسیک فقط به اعتبار فیلم اول فروش خیره کننده ای دارد اما فیلم سوم به زحمت نصف فیلم دوم خواهد فروخت چون فیلم دوم نتوانسته اعتباری در حد فیلم اول کسب نماید .

    • با صحبت‌های شما نسبت به ترجمه کاملا موافقم. تا پیش از این که دستی در نقد بازی‌های ویدئویی ببرم و با تجربیاتی که در این زمینه کسب کردم دیدم به همه چیز عوض شه، مثل یک مخاطب عادی پای فیلم‌ها می‌شِستم. چند سالی هست به حقیقت تلخی رسیدم. از فیلم‌های دوران کودکیم خاطره‌های خیلی بیشتری دارم تا چیزهایی که در دوران نوجوانی تماشا کردم. سوای ازدیاد مشغله فکری، واقعا کانون اتهام رو در ترجمه‌های ناخلف، و مدیریت‌های دنباله‌رو می‌بینم که واقعا باعث می‌شد و می‌شه که یک سری کارها کاملا غیر قابل فهم بشه. کسانی که تسلط خوبی بر زبان انگلیسی و مخصوصا شوخی‌های ایهام دار دارن، اگر متن اصلی کارهای پیکسار (و در درجه بعدی دریم ورکس و…) رو با ترجمه‌ها و دوبله‌های فارسی اون‌ها مقایسه کنن، واقعا مغزشون سوت می‌کشه. کاملا واضح و بدیهیه که چه ساعت‌هایی صرف نوشتار بهترین متن ممکن شده و چه ثانیه‌هایی برای سنبل کردن ترجمه گذاشته شده. در اکثر فیلم‌های دوبله شده به زبان فارسی واقعا صداپردازی هویت جداگانه‌ای داره. مثل یک نوجوانی که هیچ ایده‌ای از فلسفه ادبیات فلان نویسنده نداره، اما با یک تصور کلی از اون، با آب و تاب برای همه تعریفش می‌کنه! همه می‌دونیم چه توصیفی برای چنین خلق و خویی مناسبه.
      راجع به ترجمه آخرین سامورایی… بنده قریب به پنج ساله که با روزنامه جام جم در زمینه مطالب علمی و فناوری، و به طور پررنگ‌تر، نقد بازی‌های ویدئویی همکاری دارم. طی دو سه سال اول همکاری، هر چند ماه یک بار نسخه چاپ شده مطالبم رو مطالعه می‌کردم و از فرط ناراحتی و خشم همزمان، تا چند ماه چنین کاری نمی‌کردم. دیگه هم نمی‌کنم، مگر این که سردبیر عزیزمون بهم تشر بزنه که بخون و اشکلات احتمالی رو بگو! دلیلش؟ انواع و اقسام تغییرات و سانسورهای بیخود و بی‌جهت! هر بار که ضمیمه رو نگاه می‌کردم، یا تیتر اثر عوض شده بود (بخونید به یک عبارت خشک و بی‌معنی تبدیل شده بود)، یا هر جایی که مزاحی یا مثالی ذکر کرده بودم رو حذف کرده بودن، یا با بی‌حواسی تمام یک جمله رو از دل یک پاراگراف درآورده، ابتدا و انتهاش رو به هم چسبونده و چند جمله بی‌معنی به اسم منِ نویسنده تحویل مخاطب داده بودن. دلیلش؟ سیاست‌زدگی و ترس از هزار و یک اتفاق احتمالی و غیر احتمالی! خطر قرمزهای من؟ همیشه یکی دو قدم عقب‌تر از چیزی که در صفحات اصلی روزنامه به چاپ می‌رسه. به عبارتی خون مطالب اصلی روزنامه از مطالب ضمیمه رنگین‌تره. و جالب اینجاست که مطالبم در صفحه دانش روزنامه انقدر سانسور نشده! و اما دلیل این همه پرچونگی؟ که بگم خیلی وقت‌ها چیزهایی که در فیلم به گوش شما می‌رسه، نوشته مترجم نیست. در اصل سانسوریه که پس از ارسال متن مترجم به سازمان انجام می‌شه تا کار برای پخش در سیمای ملی مناسب‌تر بشه. همونجور که تشخیص تپق‌های یک گوینده برای همکارش ساده است، تشخیص اشتباهات یک مترجم یا سانسورهای احتمالی هم برای یک مترجم دیگه چندان سخت نیست. مطمئن نیستم عین این اتفاق برای آخرین سامورایی افتاده باشه. شاید هم واقعا کار خود مترجم بوده (همونجور که مترجم‌های آماتور دیگه تهِ این میهن‌پرستی پوشالی رو درآوردن)، اما جان کلام این که به خاطر سانسور شدید رسانه‌ها، نمی‌شه به راحتی مترجم رو متهم کرد.
      راجع به اشتباهات اون فیلم چینی هم… انسان بدفکر و ناشی همه جای دنیا هست. احتمالا تهیه کننده‌های اون فیلم هم تو فکر این بودن که یه سری بزن بزن تدوین کنن و بفرستن رو پرده سینما و همین براشون مهم بوده. پای فیلمنامه که رسیده، گفتن فیلمنامه‌نویس می‌خوایم چیکار؟! خودمون می‌زنیم! :d

  • تبریک میگم به دوست خوبم عیسی سودمند عزیز بابت نقد حرفه ای و خوبی که برای این فیلم نوشت. عیسی سودمند از مترجمان خیلی خوب و با سابقه ی کشورمون هست و تا کنون همکاری های خیلی خوبی در زمینه ی گویندگی گفتار متن (نریشن) با صدا و سیمای استان اردبیل داشته. همیشه بهت افتخار میکنم عیسی جان.

    • سلام بیژن جان
      خیلی لطف داری شرمنده ام میکنی. بزرگواری.
      منم باعث افتخارمه که رفیق گلی مثل تو دارم. بیژن عزیز نیازی به معرفی ندارند البته.
      پایدار باشی.

  • نقد جناب سودمند برای ۲ دوبله ی فیلم پدینگتون انصافا نقد خوبی بود و نشان از نکته بینی و دقت نظر ایشان برای ارتقا سطح کیفی چه در زمینه ترجمه و چه در زمینه دوبله داشت..چندی پیش برنامه سینما کلاسیک از شبکه نمایش در حال پخش بود کارشناسان این برنامه (جناب عباس م-و علی ب ) تماما در حال ارائه اطلاعات راجع به دوبله واینکه چه کسی جای چه شخصیتی صحبت کرده بودند در حالی که این کار بیشتر شبیه یک جور خودنمایی فردی بود وچیزی به بیننده اضافه نمیکرد در واقع این اساتید؟ میخواستند اینجور القا کنند که اطلاعات زیادی در این زمینه دارند اما داشتن اطلاعات در زمینه هنر ضامن داشتن سواد فنی نیست کما اینکه خیلی از نوجوانان و جوانان با زمینه دسترسی اطلاعات خصوصا در دهه ی اخیر با وجود اینترنت و ماهواره و غیره اطلاعاتشان در تمام زمینه ها مثل بازیگری -کارگردانی -دوبله و مضامین دیگر مثل ورزش و حتی سیاست و اقتصاد و… بسیار زیاد شده .اما دوستان در برنامه شان(سینما کلاسیک) فقط اطلاعات مرده میدادند ..همین نقدی که آقای عیسی سودمند برای دوبه پدینگتون نوشته اند میتواند سرآغازی برای بازگشایی بحث فنی میان افراد واقعا کارشناس و با سواد در این زمینه باشد.جناب استاد ابوالحسن تهامی کتابی دارند به نام چگونه فیلم دوبله کنیم؟ علاقمندان به هنر دوبله را به خواندن چندین باره این کتاب ارزشمند توصیه میکنم .نقد دلسوزانه و کارشناسانه ایشان در مورد دوبله فیلم تایتانیک که چند سال پیش در مجله فیلم چاپ شد و بازتاب خیلی خوبی نیز داشت نمونه کامل یک نقد منصفانه و استادانه از یک استاد واقعی بود.

    • سعید آقا نقد دوبله و ارائه اطلاعات تااریخی در باره دوبله از گذشته تا حال دو مقوله جدا از هم هستند. مضافاً که محفوظات، خاطرات و مشاهداتی که بعضی از افراد در باره سیر تاریخی دوبله دارند در کمتر کتاب یا اسناد مدونی وجود دارد، به نظرم صاحبنظران در هر دو مقوله را باید محترم شمرد و سعی کنیم کار آنها را ناخواسته خفیف و خوار جلوه ندهیم.

      • سلام و سپاس مجدد
        در تایید فرمایش جناب رجبی فروتن باید عرض کنم تنها ۲ نمونه مدون و کاربردی در مورد تاریخ دوبله منتشر شده که بنده هر دو نسخه رو تهیه کرده و نگهداری می کنم و در همین چند سال جزو نایابترین کتابها در عرصه دوبله هستند. کتاب” تاریخ دوبله ایران” نوشته “استاد اکبر منانی” که کتابی جامع در تاریخ دوبله است و دومین شماره ویژه دوبله مجله فیلم که مشتمل بر دایره المعارفی جامع و مصاحبه با اساتید و تاریخ دوبله است که در همان سال اول نایاب شد. نیت از گفتن این مورد این بود که تاریخ دوبله که نشاندهنده غنا و بزرگی این حرفه و هنر (هنر هشتم در نظر این حقیر) در کشور ما است و بی شک بی نظیرترین در جهان می تواند باشد. چنانچه بوده و در آینده نزدیک نیز به جایگاه خود باز خواهد گشت.
        درود

  • واقعا نقد جامع و خوبی بود. هنوز فیلم رو پیدا نکردم که درباره جزییاتش نظر بدم. مشغله فعلا صندلی گیرمون کرده (آقای سودمند متوجهن چی می‌گم!)
    ولی با نکاتی که راجع به ترجمه گفته شد موافقم. حیف که دیگه غبارش خوابیده و نمی‌شه اثر رو تحلیل کرد، وگرنه یک لیست طویل و نجومی از کج‌کاری‌های یکی از آثار انیمیشن دوبله شده در سال گذشته تقدیم می‌کردم…
    اسم هم نمی‌برم که ریا نشه! اما اهل تحقیق می‌تونن به سایت Subscene مراجعه کنن و پس از جستجوی اسم بنده (Siavash Shahbazi)، ترجمه سوخته شده من از همون انیمیشن رو ببین و مقایسه کنن. فقط ذکر این نکته ضروریه که اون زیرنویس رو با عجله و به عنوان نمونه‌کاری در رزومه خودم آماده کردم. پس وجود چند غلط املایی و نوشتاری اجتناب ناپذیره. قرار دادن اون ترجمه در ساب سین هم به زمانی برمی‌گرده که هنوز ازسیاهی‌لشکرهای زیرنویس ساز خبر نداشتم و خیال می‌کردم می‌شه در این بلبشو کار خوب رو به مردم رسوند (آرزو بر جوانان عیب نیست!)
    در اون ترجمه سعی کردم اکثر قریب به اتفاق کنایات، مشتق‌های من درآوردی و ایهام‌های داستان رو به فارسی برگردونم. این که تا چه حد در این راه موفق بودم رو باید همکاران نظر بدن. ولی شخصا فتوا می‌دم کاری که بیرون اومد از پس پنج درصدش هم برنیومده بود.
    تو دوره دانشگاه و رشته آموزش زبان انگلیسی، مطالب زیادی در باب زبانشناسی خوندیم. حجم مواردی که در ترجمه و رسوندن یک حرف به مخاطب مقصد باید رعایت بشه دیوانه‌کنندست. برای ترجمه باید اصالت لغت، کاربرد سمانتیکی، کاربرد پراگماتیکی، کاربرد کنایی یا زبان مخفی بودن و… رو در نظر داشت. این جنون تازه موقعی رنگ پیدا می‌کنه که بخوایم یک حرف کنایی که شاید حتی برای تعدادی از مخاطبان زبان مبداء هم معنی نداشته باشه (مثل سنبل کردن، لانتوری، ببو و…) رو به زبان مقصد برگردونیم و عبارتی کنایی با همون بار معنا از زبان مقصد انتخاب کنیم.
    شخصا به اثر گرفتن ایمان دارم. ترجیح می‌دم به جای تماشای ترجمه‌های ضعیف و خوندن متون پوچ و بیخودی مطرح، به ترجمه‌های دقیق و تحریرهای سلیس پناه ببرم. وگرنه تا الان یک رسته وسیع از اشتباهات ترجمه زیر بغل داشتم که باهاشون یک مثنوی بنویسم. کتاب‌های خیلی زیادی در کتابخونم دارم که خیلی وقته تو فکر رد کردنشونم. یک روز به این فکر می‌کنم که با قیمت نازل بفروشمشون به کتابفروش‌ها، اما می‌دونم با یک برچسب به ده برابر قیمت به مردم قالبشون می‌کنن. یه روز دیگه به این فکر می‌کنم که ببخشمشون به دیگران، اما آلوده کردن ذهنشون با اون همه ساختار و نوشتار غلط و سیر شدنشون از کتاب خوندن رو جرم می‌دونم. واقعا خیلی وقته به این نتیجه رسیدم همه رو به آتیش بکشم، اما جایی برای این کار ندارم!
    مترجمی فقط برگردان لفظی نیست. کارهر کسی نیست. مرحوم قاضی درست می‌فرمود که مترجم باید یک پا نویسنده باشه. برای هر انیمیشن یا فیلم خارجی، مخصوصا کارهای مرجع، وقت و انرژی بسیاری صرف می‌شه تا دیالوگ‌ها واقعا مربوط و مفهوم باشه. اما می‌بینیم فلان گروه گوینده که حالا به هر علتی حاضر نیست از مترجم زبده استفاده کنه، مدعی می‌شه که دو سه روز برای “فان” کردن اثر وقت گذاشته. کاری که در نهایت وقتی به نتیجه نگاه می‌کنیم، می‌بینیم چیزی جز یک سری لودگی بی‌مزه و بی‌ربط به متن اصلی نیست! متاسفانه تابوهای بیشمار رسانه‌ای در کشور ما، بالعکس دست یک سری ناخلف‌ها رو باز گذاشته تا هر جمله و عبارت پوچ و بی‌محتوایی رو، فقط به صرف قلقلک دادن خط قرمزهای بی‌کران به کار ببندن و در کمال تاسف، واقعا هم مخاطب رو بخندونن!
    این روزها خیلی‌ها خیال می‌کنن گفتن “دِ بیا!” “دِ بتکون” “دِ بلرزون” “فدای چشات” و… خارج از محتوا و موقعیت، نشونه سطح طنازیشونه. در حالی که اصلا چنین نیست. این دقیقا چیز دیگه‌ای رو می‌رسونه که باز هم ترجیح می‌دم به زبون نیارم.
    اما در مورد این که فرد باید چندین بار یک اثر رو ببینه… اتفاقا در جایی می‌خوندم که استاد دریابندری هم فرموده بودن من قبل از اینکه دو سه تا کتاب در زمینه عنوان مورد نظرم نخونم و خود اون عنوان رو هم چند بار مرور نکنم، به خودم اجازه ترجمش رو نمی‌دم. جناب امامی هم در سخنی مشابه توصیه کردن که کتاب اصلی رو چند بار مرور کنیم، بعد ترجمه رو دو سه بار مرور و ویرایش کنیم، بعد تازه بدیم آشنایان و اقوام بخونن و نظر بدن، مبادا جاییش غیرعادی ترجمه شده باشه. بعدا اگر از کار راضی بودیم بفرستیم برای چاپ!
    ولی متاسفانه کشور ما در حال حاضر همون مقامی رو در تولید هنر داره که چین در تولید محصولات فیزیکی داره. همه چیز بزن در رو شده و کارها با درجه سه و چهار منتشر می‌شن. اسم این روند طلسم شده رو هم می‌ذارن رقابت! رقابت برای اینکه اگر من در عرض دو روز از انتشار فیلم، ترجمه و دوبله و میکس رو انجام ندم، یکی از خودم گرسنه‌تر این کارو می‌کنه و خروجی اون میاد تو بازار! تا وقتی هم که به این بازار پول درست و حسابی تزریق نشه و همه فکر آنتن پر کردن و بازار پر کردن باشن، هیچ چیزی درست نمی‌شه. این حرفیه که شیش سال پیش تو جلسه مجله بازینما زدم و همه خندیدن، حرفیه که سه سال پیش تو جلسه تحریریه جام جم زدم و همه خندیدن، حرفیه که جاهای دیگه زدم و همه خندیدن. غافل از اینکه ارجح کردن کار هنری به ارز، مال زمانیه که ما واقعا بتونیم کار هنری انجام بدیم، نه جنس بنجل! من در صفحه فیسبوکم چندین متن شعر موسیقی خارجی رو از سر دل، با صرف چند ساعت برای هرکدوم به منظور رسانایی معنی در عین حفظ و رعایت وزن و قافیه تا جای ممکن به اشتراک گذاشتم. اما هیچ وقت به خودم اجازه نمی‌دم برای طی کردن پله‌های ترقی، پولی کمتر از حق خودم و همکارانم بگیرم. چون می‌دونم قسمت به قول غربی‌ها واقعا سگه و یه روزی پاچه منو می‌گیره. همون جوری که خیلی از قیمت‌شکن‌ها بعد از هفت هشت سال هنوز هم محتاج و قیمت‌شکن موندن. چون شیری رو باز کردن که هر روز یه نفر پر انرژی‌تر، بی‌استعدادتر و “بامعرفت‌تر” پیدا می‌شه که تو سر قیمت اونا بزنه.
    این که کی درست فکر می‌کنه و کی غلط، واگذار می‌کنم به روزهای نداری و جیب خالی. ولی کسی که تو کنج خونه گرم و نرم پدر و مادر می‌شینه و قادره تا اواخر دهه سوم زندگیش، همه جوره عیش و نوش کنه و کار “معرفتی” و “دوستانه” انجام بده، به خیال اینکه یه شبه خدا براش می‌خواد و ستاره می‌شه و بعد از اون دیگه نونش تو روغنه، هیچوقت حرف کسی که مجبور بوده از اول روی پای خودش بایسته رو نمی‌فهمه. تازه روزی که می‌بینه می‌خواد زندگی تشکیل بده و هشتش گرو نهشه و هیچی برای گفتن نداره، می‌فهمه که چه خدمت‌های بلاعوضی به چه قدرنشناس‌هایی کرده و در این راه چند تا آدم محق رو بی‌حق کرده.
    در حال حاضر درد بزرگ ما هیچی جز این نیست. کشوری که صادرات دانشجوش در رتبه‌های اول جهانه و واردات غلط غلوط علوم در اون هم رکوردداره (بازار ترجمه‌های دروس از بازار رمان دست کمی نداره)، جامه فرهنگی که به تن داره واقعا مندرسه. تو عمری که در ایران کردم، تقریبا هیچ وقت شاهد یک کار تیمی درست و درمون نبودم که نتیجه ماندگار و خوبی داشته باشه. چرا! هر از گاهی پدیده‌هایی مثل چارتار یا گروه طنز خنده‌بازار یا سریال‌های دوبله پیشکسوتان رو دیدم که موفق بودن. اما چیزی رو از نزدیک به چشم ندیدم.
    کسی هم که همه دغدغه‌اش نون شب (برای بعضی‌ها پول تو جیبی) و صرفا حضور در بازار باشه، اگر هم بخواد، نمی‌تونه یک هفته یا دو هفته وقت بذاره، و چندین نفر دیگه گرفتار تر از خودش همراهش وقت بذارن و دوبله یک اثر رو چندین بار تمرین کنن تا به مرز بی‌نقصی برسن و با تک تک شخصیت‌های خودشون خو بگیرن. نمی‌شه. امکان نداره! خدا نصیب گرگ بیابون نکنه… اما روزی می‌رسه که خیلی از دوستان، وقتی به گذشته خودشون نگاه می‌کنن، و می‌بینن که واقعا در پورتفولیوی خودشون، در کارنامه به اصطلاح هنریشون، هیچ اثر فاخری ندارن که بتونن بهش ببالن و بنازن، و حس می‌کنن که خط سیر عمرشون هیچ فرقی با یک دلال بازاری نداشته، بلکه این‌ها با نزول بیشتر هنر، جنایت بزرگتری مرتکب شدن، آرزو می‌کنن که ایکاش عرق ریختن و پیاده‌روی کف بازار رو به صندلی نرم و کولر خنک استودیو ترجیح می‌دادن، بلکه اقلا امروز به جای کولر خراب و زمین سفت خونه، تو دفتر شخصیشون پادشاهی می‌کردن و شاگردهاشون رو پی بازارگردی می‌فرستادن…
    مگه تو این بلبشو که از فرط سختی و بیرحمی فرقی با “بازار” سینما و رسانه ویدئویی بدتر از اونمون نداره، چند نفر قراره مثل آقای فلانی بشن که با قاپ زدن چند تا قرارداد ماهواره‌ای و راه انداختن کمباین گویندگی که رو شعور مردم جولان می‌ده و از اونور هنربند می‌ندازه بیرون، ثروت کلان به جیب بزنه؟ دیگه تموم شد! زمانی بازار مکاره زیرزمین یک ارباب داشت و امروز هزار مدعی. این کودتای کمونیستی هزار قبیله حتی اگر هم به رسانه ملی نفوذ کرده، در حال حاضر فقط به نعوذ دلال‌ها و نزول کیفیت کار و اندیشه هنری ملت منتهی شده. من بیشتر از همه چیز دلم به حال مخاطبی می‌سوزه که ضعف گفتار و درک بعضی دوستان از ماهیت و محتوای اثر زیر دستشون رو، به پای نبود امکانات می‌ذاره! مثل اینکه یکی بگه اگر فلانی خیلی اضافه وزن داره، به خاطر ورزش نکردن نیست، به خاطر اینه که دهنش قفل هوشمند نداره!

    در نهایت بابت این همه پرچونگی عذرخواهی می‌کنم. حرف‌های زیادی برای گفتن هست و از طرفی دعوت شما رو هم لبیک گفتم. باید حرف زد و گفت. هرچند… هرچند که تا وقتی دست ما به مخاطب بی‌حوصله و بی‌رغبت به مطالعه (که مرجعیت کشور رو تشکیل می‌ده) نرسه، که اون هم فقط از طریق رسانه ملی و ساعات اوج مخاطب ممکنه، حرف‌های ما مثل تیری در هواست که هیچ شکاری در پی نداره. قطعا تکبیر دلسوزان و پیگیران این عرصه روبه دنبال خواهد داشت، اما شکاری در پی نداره. حال اون که تله‌های دوستانِ “فعال”، کف اکثر شبکه‌های تلویزیونی پهنه…

  • حالا من فقط یه سوال از همه ی کسانی که کامنت بنده رو میخونن دارم. به نظرتون این درسته که یه نفر از سالها پیش زمانی که گروه اصلی زیرزمینی دوبلاژ انیمیشن افتتاح شد تا امروز که در سال نود و چهار هستیم هر انیمیشنی که مدریت کرده نقش اولش رو هم خودش گفته؟ به نظرتون بیننده خسته نمیشه صدای یه نفرو هم به جای جوجه کوچولو بشنوه هم عروس مرده و ریو و علائدین و زندگی جدید امپراطورو بیلبو بگنیز و فیلم مرد عنکبوتی و آتلانتیس و مورچه ای به نام زی و نجات کودکان و رباتها و داستان کوسه و استوارت لیتل و حتی جدیدا کاراکتر اوه تو انیمیشن خانه و … اونم بدون هیچگونه تنوع و تغییری در لحن و حس و صدا و … ؟
    گزینه ۱: اصلا درست نیست. خسته کنندست
    گزینه ۲: اشکالی نداره. خسته کننده نیست
    گزینه ۳: باعث میشه بیننده بخواد نسخه ی زبان اصلی انیمیشن رو ببینه و وقتی دی وی دی دوبله رو میخره دیگه به اون دوبله اعتماد نداشته باشه
    شما وقتی به رزومه ی گویندگان موفق و بزرگ نگاه میکنین کاملا تغییر رو در گویندگیشون و صداشون مشاهده میکنین لازم نیست اسم ببرم خودتون هر گوینده ی بزرگی که دوست دارین صدای روز اولش رو بشنوین با صدای چهارده سال بعد یا بیست و چهار سال بعدش مقایسه کنین میبینین کلا اون صدا عوض شده و فرم خیلی بهتر و قشنگ تری به خودش گرفته. اما این تغییر رو بنده ی حقیر که ادعایی هم ندارم در صدای شخصی که عیسی سودمند بهش اشاره کرد ندیدم. تنها تنوعی که دیدم این بود که برای آواز ابتدای کارتون علائدین ۲ صدایش را در گلو انداخت (که اونم پسرفت بود نه پیشرفت) با اینکه بارها دیده بودم خودشون انتقاد میکردن چرا فلان گوینده از فضای گلو میگه صداش رو کلفت میکنه اما آخرش این انتقادی که کردن شامل خودشون هم شد. (حتی شامل برخی گوینده های باسابقه ی خودشون که با صدای تو گلویی در انیمیشن به اوج رسیدن)

    • سلام دوست قدیمی.عیدتون مبارک
      بسته به سن مخاطب ممکن است هر سه گزینه صحیح باشد.گزینه دو برای افراد زیر سه سال.گزینه یک برای تمام کودکانی که به مقتضای سنشون قادر به تشخیص تفاوت اصوات و آواها هستند و گزینه سه مربوط به همه علاقمندان انیمیشنی که کمی جدی تر هنر دوبله را دنبال می کنند.ولی به گزینه ۴ اشاره نشد که ممکن است شنونده یا بیننده از تماشای فیلم دوبله بیزار شود و این خیانت به هنر دوبلاژ کشور است.هر چه تعداد علاقمندان به تماشای فیلم دوبله شده کمتر،مشکلات رشد و تعالی این هنر صنعت بیشتر.پر واضح است که هر اثر هنری برای مردم است و هر هنرمند به میزان کیفیت کار خود ،مخاطبین هنرش را انتخاب خواهد کرد.
      حال شخصی برای کودکان زیر سه سال که هرگز او را به یاد نخواهند آورد و دیگری برای نسل های مختلف انسانی از فرهیختگان تا عوام،خاطراتی شیرین رقم خواهد زد.

  • بالاخره “سیندرلا ۲۰۱۵” با دوبله گلوری منتشر شد.

    سیندرلا ۲۰۱۵ – محصول: آمریکا/ والت دیسنی ۲۰۱۵ – مدیر دوبلاژ: هومن خیاط

    مدیر دوبلاژ: هومن خیاط – ناظر کیفی دوبلاژ: مهرداد رئیسی – باندسازی و افکت: خشایار خاتمی

    مترجم: علی کاس زاده- موسیقی: آرش حسینی

    گویندگان:

    راوى: شیوا خنیاگر
    سیندرلا: سارا جامئى
    شاهزاده: هومن خیاط
    نامادرى: محبوبه نریمیسا
    دریزلا: شادى هاشملو
    آناستازیا: الهام سیفى

    پدر سیندرلا: مسعود سیدى
    مادر سیندرلا: نسیم نژاد آذر
    پدر شاهزاده: کیوان عسگرى
    دوک اعظم: محسن پرتوى
    فرمانده: محمد هدایتى
    جارچى: وحیدآذرى
    نقاش: کیوان نژاد کبودى

    باحضور و گویندگی:
    مینا کشاورزی- بهزاد بابازاده، دانا عطا، سارامولایی، امیرحسین صفایى و شهلا خاطری

    خلاصه داستان: سیندرلای کوچک وقتی به طور ناگهانی پدرش را از دست می‌دهد، به شدت مورد آزار و اذیت مادرخوانده‌ی خبیثش قرار می‌گیرد، اما پس از ملاقات با یک غریبه مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کند و …

    (( دوبله بسیار عالی بود. مسلما خیییلی بهتر از اون دوبله ماهواره ای بود که هفته گذشته در بازار کشور منتشر شد.

    هرچند هم من و هم خیلی ها دلشون میخواست “ثمین مظفری” مثل آنونس جای” سیندرلا ” حرف بزند.

    ولی “سارا جامئی ” هم خیلی خوب دوبله کرده بود. آوازها رو هم خوب خونده بود. صداش بهش میخوره.

    صدای راوی “شیوا خنیاگر ” خیلی حس خوبی داشت. کلاس دوبله رو خیلی بالا برده بود.

    کودکی سیندرلا و پدر “مسعود سیدی ” خوب بودن. بخصوص خوشم اومد یک تیکه فرانسوی با هم حرف زدن.

    یکی از خواهرهای سیندرلا : “یه شب مهتاب ” رو میخوند. عجیب بود. ولی به فیلم میخورد.

    صدای نامادری و ناخواهری ها و … پری مهربون همه مناسب بودن.

    صدای ” هومن خیاط” برای “شاهزاده کیت ” خیلی خوب بود.

    تقریبا مثل “شاهزاده هانس :سرمای خفته”بود.

    (( تا حالا سلجوقستان رو نشنیده بودم!))

    به طور کل دوبله راضی کننده و خیلی خوبی بود.

مرا در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید