سریال «آتش و باد» از معدود مجموعههای تلویزیونی است که در این مدت بطور مرتب آن را دنبال کرده و میبینم. تماشای کار تیم تمام حرفهای سازنده سریال و کارگردان کاربلد و قابل احترام آن تا لحظه نگارش این یادداشت باعث پشیمانی من نشدهاست و کماکان با اشتیاق داستان پر پیچ و خم آن را دنبال میکنم. به جز حفرههای موجود در فیلمنامه که معلوم نیست چقدر آن به خاطر ممیزیهای مدیران تلویزیون است، نمیتوانم از کنار دو اتفاق براحتی بگذرم. در قسمتهای پیشین جانقلی پسر سرخو بعد از آنکه متوجه میشود مادرش به دست پدرش به قتل رسیده است، در یک محاکمه چند دقیقهای و بیانکه فرصت دفاع به پدر دهد، در مقابل چشم طایفه خود با شلیک سه گلوله پدر ستمگرش را به قتل میرساند. در این اقدام خودسرانه کسی مانع او نمیشود، سهل است کسی او را مورد سرزنش هم قرار نمیدهد. پدر بزرگ او به عنوان ولیدم دست نوازش بر سر نوهاش میکشد و کار او را در کشتن پدر نادیده میگیرد. جانقلی قبل و بعد از قتل پدر، دچار مخمصه و کشمکش درونی نمیشود. فیلمنامهنویسان سریال از قاعده مورد تاکید درامنویسان برای تبیین انگیزههای شخصیت قبل از تصمیمگیری و کنش ناگهانی او غفلت ورزیده و به این نکته توجه نکردهاند که وقتی جانقلی یک عمر در برابر مظالم پدر سکوت کرده و نانخور او بوده است، قاعدتا باید پدرش را به اندازه مادرش دوست داشته باشد و براحتی بر روی او اسلحه نکشد و او را از هستی ساقط نکند. زندگی ادامه مییابد و جانقلی قصدش برای ازدواج با جهانپسند بیوهزنی که شوهرش به دست سرخو کشته شده است، را پی میگیرد. این روزها که در فضای رسانهای دفاع از کیان خانواده و احترام به پدر و مادر در فیلمها بسامد زیادی یافته است، لازم دیدم به نمونه اخیر اشاره کنم.
اما مسئله بعدی و غیرقابل اغماض در سریال «آتش و باد» به توصیف نویسندگان از شخصیت قوام با بازی داریوش کاردان حاکم فارس (بدمن داستان) برمیگردد. از دید شخصیتهای دیگر داستان قوام منفور و وطنفروش است زیرا قبل از اسلام آوردن یهودی بوده است.! در حالیکه دیانت گذشته و حال قوام ربطی به خباثت شخصیت او ندارد. این کج سلیقگی و بدفهمی جز ایجاد سوءتفاهم برای هموطنان کلیمی کشور متاسفانه هیچ خاصیت دیگری ندارد. بارها جامعه اقلیت کلیمیان کشور به نشان دادن تصویر منفی از یهودیان ایرانی در فیلمها و سریالها اعتراض کردهاند ولی عبرتی حاصل نشده است.
استاد عزیزم
آنچه در نگاه تیزویر حضرتعالی بدان اشاره شده است( پدرکشی وبدمن )آدمی را به شکی مزمن می برد که نکند اصلا دستی در کاراین تردستی هاست تا با داعیه ی نشان دادن واقعیت این بوده ومانیز ناگزیر اما این تفکرکنش گرا را در ذهن همچنان فعال نگاه می دارد که چرا پس قصه ها از واقعیت حقیقی ترند .