به رغم توزیع هفت قسمت از مجموعه «آسپرین» اگر حاشیه های مربوط به دیالوگ های غیرمودبانه سکانسی در قسمت اول را استثنا کنیم، نویسندگان و منتقدان سینمایی کمتر به این مجموعه پرداخته اند و نقد و نظر در خور توجهی پیرامون آن منتشر نکرده اند. با این حال نمی توان این واقعیت را نادیده گرفت که «فرهاد نجفی» بعد از مجموعه ناتمام و یا بهتر است بگوییم تغییر ماهیت داده «قلب یخی» برای دومین بار در شبکه نمایش خانگی، مجموعه ای معمایی و سرگرم کننده را به تاسی از سریال های مشابه در غرب ساخته است تا با آزمون و خطا، توانایی خود و تیم همکارانش را برای نمایش چنین مجموعه هایی در معرض قضاوت و داوری مخاطبان قرار دهد. تا اینجای کار «آسپرین» حداقل در بین دهها هزار دنبال کننده صفحه اش در اینستاگرام به موضوعی برای بحث و گفتگو بدل شده است و هر کاربری به زعم خود نظر موافق و مخالفش را در باره هر یک از اجزای سریال آزادانه ابراز می کند.
نگاهی به قسمت های عرضه شده از «آسپرین» گویای آن است که خوشبختانه از قسمت چهارم به بعد تدوینگر اثر، دست به بازنگری در کارش زد و حداقل خودش و بینندگان را از نوعی آنارشیسم و آشفتگی بصری و تکرارهای بیش از اندازه نماها نجات داد. «آسپرین» از قسمت چهارم به بعد در تدوین سر و شکل نسبتاً بهتری یافته است و تدوین گر به خوبی دستش آمده است تا چه تایمی را به خلاصه قسمت های قبل و پاساژ های از نوع یادآوری اختصاص دهد. با این حال زمان اختصاص یافته برای هر قسمت که بصورت مفید فقط ۴۰ دقیقه برآورد می شود، ناچیز است و برای دور ماندن از اتهام کم فروشی جا دارد که ده دقیقه دیگر به هر قسمت افزوده شود. در این رابطه الگوی زمانی سریال «شهرزاد» برای تهیه کننده «آسپرین» می تواند مورد توجه قرار گیرد.
همچنین تعدد شخصیت های داستان و خرده داستان های مربوط به هر یک از آنها بذر سوالات و احتمالات زیادی را در ذهن مخاطب کاشته است که البته قرار است هر یک از آنها حکم تکه پازلی را داشته باشند تا در نهایت شمایل کلی داستان را نمودار سازند اما بیم آن می رود که فاصله زمانی زیاد بین نمایش دوباره بعضی از شخصیت ها سبب فراموشی آنها در خاطر بیننده شود و در روند درک و فهم مناسبات و روابط شخصیت ها اختلال ایجاد کند. به عنوان مثال بیننده فقط یکبار شقایق فراهانی را در سکانس رستوران و هادی دیباجی را در کنار مجید صالحی در سکانس حمله به ویلا در خارج از شهر دیده و دیگر اثری از آنها در ادامه داستان ندیده است. حاشیه روی های بی مورد و بدون ارتباط ارگانیک با واقعه اصلی یکی دیگر از معایب مجموعه است که ظاهراً بیشتر با هدف کشدار کردن اثر طراحی و اجرا شده اند. به یاد آورید سکانس طولانی گفتگوی دو معتاد در درون یک خودرو را که پس از پریشان گویی های بسیار، یکی از آنها برای شکار خرگوش از اتومبیل بیرون می زند و در ادامه با جنازه دفن شده در بیابان روبرو می شود. تمام این مقدمه چینی برای آن است که بعداً بفهمیم جسد متعلق به دکتر صبوری بوده است.!
«آسپرین» تا قسمت هفتم از ظرفیت بازیگران زیادی پرده برداشته است که ممکن است در آینده حرفه ای آنها تاثیر گذار باشد و زمینه حضور آنها را در پروژه های دیگری فراهم سازد. از این جنبه های ظاهری که بگذریم «آسپرین» مشکل فیلم سینمایی «بارکد» ساخته مصطفی کیایی را دارد. در هر دو اثر شخصیت های هنجار شکن و قانون گریز به گونه ای پرداخت شده اند که برای بیننده خواستنی و دوست داشنتی به نظر می رسند و عمل و اقدام بد آنها تحت تاثیر شخصیت کاریزمایی که دارند، تخطئه و محکوم نمی شود، بلکه بیننده با همذات پنداری با چنین شخصیت هایی از پیروزی ها و سدشکنی های آنها احساس رضایت می کند. به عنوان مثال مقایسه کنید وزن و جذابیت آدم های مثبت «آسپرین»( مهرداد ضیایی، مجید صالحی و همکارش) را با شخصیت هایی که نقش آنها را علیرام نورایی، پیام احمد نیا، ارمیا قاسمی بازی می کنند.!
این عارضه می تواند بر خلاف نیت خیرخواهانه تیم سازنده و مراجع نظارتی که دست اندرکار صدور پروانه ساخت و نمایش اثر بوده اند، به ضد خود بدل شود و قبح اعمال شنیع را بریزد. شاید در جوامع سکولار به خاطر نسبی بودن ارزش های اخلاقی اینگونه نگرش ها قابل تخطئه نباشد اما در جامعه ای که ابتنایش بر اصول و معیارهای ثابت اخلاقی و اعتقادی است، اینگونه اقدامات نیازمند تجدید نظر است.
من فقط نفهمیدم تو این متن فرهاد نجفی چه ربطی به قلب یخی داشت.
قلب یخی رو که محمدحسین لطیفی ساخته بود فصل سه رو هم که سامان مقدم کارگردانی بود!!!!