مقابل باجه خرید بلیط که می ایستم، متصدی باجه همین که می فهمد قصد تماشای فیلم "برف روی کاج ها" را دارم، شرط فروش بلیط و روشن شدن آپارات را وجود حداقل پنج مشتری اعلام می کند.!
چند دقیقه ای که این پا و آن پا می کنم، سر و کله دو زوج جوان پیدا می شود و دقایق بعد روی صندلی سالن شماره ۳ سینما خودم را یله می کنم.
روی پرده فیلم لکه ای از یک تصویری اضافه بد جوری تمرکز را به هم میزند. طاقت از دست می دهم و از سالن بیرون میزنم و مشکل را با متصدی سالن در میان می گذارم. اشکال برطرف می شود ولی در نیم ساعت آخر جای لکه زائد از وسط پرده به بالای پرده نقل مکان می کند.!
هنگام ترک سالن در گفتگو با متصدی نمایش سینما درمی یابم که سه سالن سینما یک اتاق پروژکسیون واحد دارند و نمایش همزمان فیلم در سه سالن سبب بازتاب نور دستگاه های نمایش فیلم ها، روی پرده سالن های دیگر می شود.
با این عوامل مخل حواس و تمرکز، فیلم "برف روی کاج ها " را دیدم. فیلمی که اکران آن بعد از مدت ها تاخیر و تحریم فیلم توسط سینماهای حوزه هنری و پذیرش اصلاحات تازه، بالاخره رنگ پرده را به خود دید.
دلیل سیاه و سفید بودن فیلم فقط به این دلیل که شخصیت ها در طیفی خاکستری ارزیابی شوند، خیلی متقاعد کننده نیست. مگر با ارائه تصویری رنگی و رئال نمی توان شخصیت ها را به گونه ای طراحی و پرداخت کرد که بیننده آنها را به دو دسته سیاه و سفید تقسیم نکند.؟
چنین رویه و رفتاری را باید بیش از هر چیز در گروی تلقی سینماگری گذاشت که فیلم اولش را ساخته است و قطعاً در روزگار پختگی درخواهد یافت که برای ترسیم شخصیت ها می توان به تکنیک هایی غیر از گریز از فضای رنگ های طبیعی هم، متوسل شد.
قرائنی در فیلم قابل مشاهده است که با افزودن پاره ای از دیالوگ های به اصطلاح دوبلورها "پس گردنی"، از بروز سوء تفاهم های پیش آمده در نسخه جشنواره ای فیلم خودداری به عمل آمده است.
به عنوان مثال در صورت طلاق و جدایی رسمی رویا و همسرش علی، بازگشت مجدد علی به خانه همسر سابقش هیچ وجه شرعی و قانونی ندارد.
از این دست تناقض ها بازهم در فیلم می توان ردیف کرد و فیلم را مروج رفتارهایی دانست که فیلمساز در برابر آنها به نفع هنجارهای اخلاقی جامعه موضع نمی گیرد.
به عبارت ساده تر اگر خیانت مرد در برابر زن و چشم چرانی برادر زن همسایه (با بازی صابر ابر) و ارتباط گیری او با رویا قابل سرزنش است، اگر دوست رویا با پنهان کاری و ندانم کاری، سبب سقوط سفینه زندگی مشترک رویا و همسرش می شود، اگر همکار دندانپزشک علی به راحتی کلید آپارتمانش را در اختیار علی و معشوقه جوانش می گذارد، فیلمساز می توانست فراتر از نگاه رایج در فیلم، عوارض سکوت به وقت سخن گفتن و عوض شدن جای وفا و جفا را در روابط انسانها گوشزد کند.
فیلمساز قادر بود با لحنی غیر شعاری شخصیت های تحصیلکرده فیلم را به گیجی و غفلت شان در موقعیت هایی که باید به درستی عمل می کردند، واقف کند و فیلم را به اثری اخلاقی مبدل سازد.
فیلمساز اگر مدعی است حاج خانم و حاج اقای صاحبخانه، دل در گروی مکتب ظاهر دارند و اقشار مذهبی جامعه داستان بیشتر از توجه به عمق معارف دینی، ناظر شمایل ها و آیین های مذهبی هستند(صحنه هوشمندانه عزاداری در محله که فقط نوک علم و کتل ها از پس دیوار حیاط دیده می شوند!) می توانست این نگاه انحرافی به دین را در فاجعه جدایی رویا و علی دخالت دهد و به تبیین آن بپردازد.
به نظرم در اینصورت می شد در برابر همه کسانی که در اکران فیلم سنگ اندازی کردند و سبب تیرگی روابط مدیریت دستگاه فرهنگی – هنری متبوع خود با هنرمندان شدند، سرفرازانه ایستاد و کج سلیقگی و نگرش سطحی آنها را به یادشان آورد.
با این همه برف بر روی کاج اندیشه همه سبز، تاثیر سوئی بر جا نمی گذارد و ناگزیر است دیر یا زود از بلندای قامت آن شرمگنانه رخت بربندد.
اضافه کردن نظر