یازده سال است که او را در راهروهای اداره می بینم. اگر کسی او را نشناسد ممکن است تصور کند که یک همکار شهرستانی است که برای انجام ماموریت، هر چند وقت یکبار سرو کله اش در تهران پیدا می شود. دبیر بازخریدی آموزش و پرورش یکی از شهرستانهای کم جمعیت کشور است که در دهه هفتاد با تشویق و تحریک مقامات وقت شهرستان هست و نیستش را برای ساختن یک مجتمع سینمایی و تجاری گذاشته است. بعد این همه سال و رفت وآمد دولت ها، مجتمع ناتمام به تملک بانکی درآمده که به او تسهیلات داده است. کاش همه ماجرا به اینجا ختم می شد. بانک پس از بلعیدن مجتمع دو سالی است که به سراغ ملک راهنینی رفته است که سند خانه هایشان را برای اخذ وام در وثیقه بانک قرار داده اند. مالکان خانه ها از منسوبان وام گیرنده یعنی همان آقای بدهکار و ورشکسته هستند. خانه یکی از آنها سال گذشته با حکم قضایی تخلیه و تحویل بانک شده است و حالا بانک برای تصاحب و تملک خانه دوم دورخیز کرده است. ارزش کنونی مجتمع تملیک شده طلب بانک را علیرغم سود و جریمه دیرکرد کاملاً جوابگو بوده است اما مقررات مانع از آن نیست که بانک شفقت به خرج دهد و از خیر دو منزل مسکونی چشم پوشی کند.
به همین خاطر حالا چند ماهی است که دبیر و مالک سابق سینما را زن و مردی نیز همراهی می کنند که یکی خانه اش را از دست داده و دیگری نیز به زودی سرنوشتی مشابه او پیدا می کند.
با مساعدت مقامات مسئول تدبیری اندیشیده شده است که دولت معادل ارزش کارشناسی هر دو ملک را به بانک مسترد کند و وثایق آنها آزاد شود ولی بانک سر حرف خودش ایستاده و اصرار دارد که دولت باید ضامن و متعهد به کل بدهی مجتمع به بانک بشود و نمی تواند دو وثیقه را از این موضوع مستثنی و متنزع کند.
شرایط بانک در صورتی مطرح می شود که سالهاست مجتمع را به تملک خود درآورده و بی آنکه دستی به ترکیب بنای ناتمام آن بگذارد فقط ملک را به مجموع دارایی هایش افزوده است. هر قدر استدلال می کنیم که در نهایت نیز بانک برای فروش یا مزایده املاک به تصاحب درآمده ناگزیر است آنها را جدا جدا بفروش برساند، گوش بدهکاری یافت نمی شود.
یکسالی می شود که یکی از راهنین با چند فرزند جوان در یک خانه کوچک اجاره نشین شده و غم و حسرت بر چهره او سایه گستر شده است. نسبت و ارتباط راهنین با فامیل بدهکار آنقدر ریشه دار و عمیق است که هیچگاه زبان به انتقاد یا گلایه از او نمی گشایند و فقط به حرمان و عسرت او تاسف می خورند. گویی با آنچه که دست سرنوشت بر سر فامیل مقروض درآورده است و ما از آن بی اطلاع هستیم، غم خود را یکسره فراموش کرده اند.
در اخرین اقدامی که صورت داده ایم با زبان تمنا از بانک درخواست کرده ایم اجرای حکم قضایی تخلیه و تملک خانه دوم را مدتی به عقب بیاندازد بدان امید که فرجی حاصل شود.
چند روزی است گرفتاران شهرستانی را در محوطه نمی بینم با خود می اندیشم که یا طبقات و اتاق های بانک را در تهران و شهرستان زیر پا می گذارند تا رضایت آنها را برای تمدید فرصت جلب کنند و یا با راضی ساختن آنها دوباره به شهرشان برگشته اند تا برای روزهایی دشوارتر فراغتی حاصل کنند.
آنچه گذشت فقط نمونه ای از اجرای طرح های فاقد مطالعه جامعیست که در نخستین دهه پس از جنگ تحمیلی به سودای پیشرفت و نوسازی شهرها مطرح شدند و در زمان خود تسهیلات و منابع قابل توجهی را جذب کردند ولی اغلب به دلیل فقدان توجیهات اقتصادی و اجتماعی به بار ننشستند و هموطنانی را در چاه ویل گرفتاری و بدهی های انباشته گرفتار ساختند.
خیلی خیلی نارحت کننده است. افسوس