اولین فیلم مستند بلند سعید شاهحسینی(متولد ۱۳۵۱ اراک و عضو هیات علمی دانشگاه اراک) با نام «عراق چگونه اراک شد» به بخش مسابقه هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مستند حقیقت(آذر۱۴۰۲) راه یافت. این فیلم همزمان با نمایش در جشنواره از سایت هاشور نیز به مدت ده روز بصورت آنلاین اکران شد. در این یادداشت که درفصلنامه رازان (شماره ۲۷) به چاپ رسیده است، مضمون و ساختار فیلم ۶۶ دقیقهای عراق چگونه اراک شد، را مورد نقد و بررسی قرار دادهام. در طول برگزاری جشنواره به جز یک گفتگوی تلویزیونی ده دقیقهای متأسفانه هیچ نقد و گزارش مکتوبی در باره این فیلم منتشر نشد. این تکنگاری شاید نخستین نوشته در این زمینه باشد که البته حاصل یکبار تماشای فیلم است و ممکن است عاری از خطای تشخیصی نباشد.
کلمات کلیدی: فیلم مستند سعید شاه حسینی جشنواره فیلم حقیقت عراق عجم اراک
مقدمه:
عراق یا عراق عجم به موجب مستندات تاریخی به ناحیه بزرگی از ایران شامل اصفهان، ری، همدان و کرمانشاهان اطلاق میشد و مرکزیت آن عمدتا در شهرهای اصفهان و همدان بود. «شهرهای پرآوازه این ایالت(عراق عجم)در دوره صفویه عبارت بود از: قم، کاشان، ابرقو، گلپایگان،کمره، نطنز، اردستان، یزد، محلات، توی، سرکان(مرادینیا، محمدجواد، تاریخ استان مرکزی)« در اواسط سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، ایران دارای چهار ایالت و ۲۳ ولایت بود…در این هنگام عراق، ساوه، کمره، خوانسار و محلات نیز هر کدام ولایت مستقلی بودند…جورج ناتانیل کرزن در ۱۸۸۹ میلادی(۱۳۰۶ قمری) ولایت عراق و فراهان را به عنوان یکی از سی ولایت ایران نام برده و مرکز آن را هم شهر سلطان آباد نوشته است.»(همان منبع) در اولین دوره مجلس شورای ملی تقسیمات کشوری به گونه دیگری رقم خورد. ایران به دوازده ولایت که هر کدام دارای یک حاکمنشین بود، تقسیم شد. عراق یکی از آن ولایات بود. حاکم نشین عراق با نام سلطان آباد به دستور فتحعلیشاه قاجار و توسط یوسف خان گرجی ملقب به سپهدار با تخریب چندین قلعه و کوچاندن ساکنان آنها در محل اراک کنونی بناشد.(۱۲۲۷ تا ۱۲۳۱ قمری) در سال ۱۳۱۶ با عبور راه آهن سراسری از حاشیه سلطان آباد، نام ایستگاه که اراک انتخاب شده بود، بر شهر نیز اطلاق شد.
این مقدمه بدان خاطر گفته شد تا اگر کسانی در زمینه اسم فیلم ابهام دارند، توضیحی در باره آن داده شود. بعد از ساخت فیلم مستند نیمه بلند «نقش زیگلر»(۱۳۹۶) به کارگردانی محمد طالبی(محصول صداوسیمای استان مرکزی) فیلم «عراق چگونه…» دومین فیلم جدی در باره گذشته و حال اراک است. در فیلم اول سازنده بر تاریخچه قالیبافی در اراک و وضعیت بازار و کیفیت فرش اراک متمرکز است و فیلم دوم با نگاهی طنازانه و انتقادی چگونگی شکلگیری شهر اراک و رشد نامتوازن آن را دستمایه کار خویش قرار داده است.
کسانی که پیگیر سینمای مستند ایران باشند، با تماشای فیلم «عراق چگونه…» به یاد مستند سینمایی «تهران انار ندارد»(۱۳۸۸) ساخته مسعود بخشی میافتند. جالب است که هر دو فیلم با سرمایه مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و انیمیشن(سازمان سینمایی) ساخته شدهاند. در فیلم تهران انار ندارد به شهری اشاره میشود که در اصل روستایی بزرگ در کنار شهر قدیمی ری بود و اولین پادشاه قاجار آن را به عنوان پایتخت خود انتخاب کرد. پس از آن بود که تهران رو به توسعه نهاد و در گذر تاریخ به ابر شهری تبدیل شد که امروزه بخش قابل توجهی از جمعیت کشور در آن و شهرهای اطرافش سکنی گزیدهاند. در فیلم «عراق چگونه…» شاهحسینی هم سوار بر اوراق و اسناد تاریخی به گذشته میرود و به قشونکشی سپاهی به فرماندهی سپهدار گرجی اشاره میکند که برای ایجاد نظم و امنیت به اراک کنونی آمد و پس از مدتی طرح خود را برای ایجاد قلعه جدید و سپس ولایتی به نام سلطان آباد تقدیم شاه کرد. در نهایت سپهدار با کمک موسیو گاردان مستشار فرانسوی شهر موردنظر خودش را بنا نهاد تا خانه و کاشانه سربازان محلی نیز در آن احداث شود. بخشی و شاهحسینی به اتفاق وضعیت بلبشوی شهرهای تهران و اراک را به زبان طنز مورد انتقاد قرار میدهند. با این تفاوت که اوضاع شهری که شاهحسینی در آن نزدیک به نیم قرن زیسته است، وخیمتر از پایتخت کشور است؛ زیرا بسیاری ار ابتداییترین نیازهای شهروندان آن از جمله تأسیسات تفریحی هنوز تأمین نشده است. بنابراین شباهت تهران و اراک در آن است که هر دو شهر به اراده همایونی شکل گرفتهاند و تکوین و رشد آنها در سالهای اولیه روند طبیعی و درونزا نداشته است.
چارچوب نظری نقد مستند
از منظر نظریههای معتبر در زمینه کارکرد فیلم مستند، جهتگیری کارگردان فیلم «عراق چگونه…» به دیدگاه «جان گریرسون» نزدیک است. بر اساس تعریف او «واقعیت عینی، ابزاری برای پرواز ذهن خلاق فیلمساز است و عقل، علم و پژوهش برای او شناخت، مسئولیت و حق به وجود میآورد تا واقعه و رخداد را طبق جوهر درونیاش، مناسب سبک ولی بر اساس عقیدهی اجتماعی خود بشکافد و هنرمندانه به پیش ببرد. در این رده، فیلمساز(نه کارگردان)، به شکار دقایق زندگی روزمره ی اجتماعی یا غرایب می پردازد. هر فیلم، بیشتر از آنکه گزارش رخداد باشد، بیانیه ای است.»(سلطانی ابراهیم، نظریههای مطرح در سینمای مستند، ۱۳۹۲) مستند «عراق چگونه…» مستعد نزدیک شدن به شیوه دیگری از روایت مدرن که از آن به عنوان انعکاسی و بازتابی یاد میشود، است. در این شیوه که الهام گرفته از تکینک فاصلهگذاری برشت در تئاتر است، فیلمساز به افشای حضور خود در فیلم میپردازد. مستند انعکاسی بر فاصله مستندساز با جهان بیرونی تأکید دارد.(نامه هنرهای نمایشی و موسیقی، ۱۳۹۴) در مستند «عراق چگونه…» شاهحسینی جز یکبار که پشت پروژکتور نمایش فیلم نشسته و در حال پخش فیلم دیده میشود، حضور عینی دیگری در فیلم ندارد. اما جایی که آگاهانه دست به عقب و جلو بردن فیلم میکند تا مخاطب سررشته مطلب اولیه از دستش خارج نشود، به نوعی به یاد مخاطب میاندازد که در حال تماشای فیلم است. در سینمای مستند ایران فیلم «تهران انار ندارد» نمونه خوب و مثال زدنی برای نظریه انعکاسی و بازتابی است.
مضمون فیلم
فیلم «عراق چگونه…» میخواهد بگوید چون شهر به اراده همایونی تاسیس شده است و ساکنان هفت قلعه اطراف شهر را به اجبار به آن کوچاندهاند، در گذر زمان مردم به شهر و دیار جدید دل نبستند و همواره به دنبال فرصتی برای خروج از آن بودهاند.
فیلم میگوید ای بسا اگر دو جنگ ایران و روس رخ نمیداد و گرجی پدر و پسر (یوسف و غلامحسین) به سلطان آباد نمیآمدند تا یکی شورشیان دلف آباد را سرکوب کند و برای سپاه عباس میرزا سرباز گیری کند و در همین محل آنها را آموزش نظامی دهد و آن دیگری کمر همت به آبادانی شهر ببندد، سلطان آباد شکل نمیگرفت. در مستند «عراق چگونه…» فیلمساز فلش انتقاد را بیش از آنکه متوجه مسئولان و مدیران شهری کند، مردم و ساکنان شهر را بیعلاقه به سرنوشت شهرشان میداند. حال آنکه بیتفاوتی مردم به عنوان یک معلول ریشه در دلایلی از جمله ناکارآمدی و ضعف عملکرد مدیران شهر دارد. به این خاطر انتقاد از بیتفاوتی مردم در قبال سرنوشت شهرشان نباید حاشیه امنیتی برای مسئولان بیعرضه و ضعیف ایجاد کند.
اگر اراک مهاجرپذیر بوده و هست، کرج و خیلی از شهرهای دیگر هم چنین وضعیتی دارند، اما رفتار مدیران شهری اراک در سه دهه گذشته باعث فرار سرمایهگذاران شده است و شهر جاذبهای برای سرمایهگذاران بومی و غیر بومی نداشته است.
پیگیری وعدههای عملی نشده برای مراکز بزرگ تجاری و تفریحی در اراک طی یک دهه گذشته به خوبی نشان میدهد که تیر اتهام بیش از آنکه متوجه مردم باشد، به مدیران ناتوان و مراجع ناظر بر عملکرد آنهاست. مردم لااقل در ۴۴ سال گذشته به مدنیترین شکل ممکن نمایندگان خود را در دوازده دوره قانونگذاری مجلس شورای اسلامی معرفی کردهاند و در ۲۴ سال گذشته نیز برای اداره شهرشان اعضای شورای شهر را انتخاب کردهاند. نقش نمایندگان در پیگیری مطالبات مردم و رسیدگی به حوزه انتخابیه آنها سرفصل مهمی در بررسی اوضاع دیروز و امروز شهر است.
از سوی دیگر نباید از یاد برد که بلایی که سیاستهای کلان دولت بر سر واحدهای بزرگ صنعتی اراک تحتعنوان خصوص سازی در آورد و سبب نابودی و تعطیلی چندین کارخانه و نارضایتیهای عمومی هزاران خانوار کارگری شد، قطعا تاثیر و نتایج خود را در عدم مشارکت مردم خصوصا در موسم انتخابات و سایر عرصههای عمومی باقی میگذارد.
واحدهای آلوده کننده هوای اراک مثل آلومینیوم سازی و نیروگاه تولید برق شازند بدون توجه به هشدار دستگاهای مسئول و تشکلهای مردمی به کار خود ادامه میدهند و مراجع قضایی نیز هماهنگ با سیاستهای دولت برای جلوگیری از تعطیلی و یا ایجاد اختلال در کار این واحدها ناچار به رفتار کجدار و مریز هستند. از سوی دیگر طولانی شدن ساخت پروژه های مهم عمرانی و گذشت نزدیک به دو دهه از کلنگزنی آنها تصویر خوبی از نظام اداری و اجرایی کشور در افکار عمومی باقی نمیگذارد.
تخریب بخشهایی از میراث تاریخی شهر در بافت قدیم نابود و تخریب میشود ولی مراجع نظارتی و مدعی العموم به نمایندگی از مردم برخوردی با خاطیان نمیکنند.
ساختار فیلم
فیلمساز در مقام راوی داستان فیلم خود را نقل میکند. نریشن او در طول فیلم پیوند دهنده صحنهها و اتفاقات بسیار پراکندهای است که از فرط فشردگی و تعدد موضوعات ممکن است مخاطب غیر بومی از آن جا بماند و نتواند پا به پای راوی پیش برود. نریشن شوخطبعانه است و شیرینی و شیطنت را با هم دارد.
فیلمساز برای اثبات ادعای خود که با شهری عجیب و غریب روبرو است که در آن خیلی چیزها با خیلی چیزها ربط دارند، متکی به دریافتها و دانستههای خود است، او برای انکه نشان دهد کمیت شهر زادگاهش در مسیر توسعه لنگ میزند، به دنبال شاهد گرفتن و تایید ادعای خود سراغ هیچ کارشناس و مسئولی نمیرود. او از اول با خودش قرار گذاشته است که فیلمش را بدون مصاحبه جمع کند. البته نبود گفتگو در فیلم به معنای آن نیست که فیلمساز به سراغ تحقیق و پرس و جو با افراد مطلع نرفته است. اما به نظر میرسد فیلمساز با همان پیش فرضی که از قبل در ذهن داشته است، با تحقیقات به عمل آمده گزینشی برخورد کرده و آنچه که فرضیه او را تأیید کرده و قوت میبخشیده، انتخاب کرده است.
روایت بازیگوشانه فیلم با سیما و منظر نه چندان جالب شهری که توسعه متوازن نیافته است، تناسب دارد و شوخی با بی برنامهگیها و اداره باری به هر جهت شهر، به فیلم حاشیه امنیت داده است و فیلمساز راحتتر حرف خود را زده است.
شاید اگر در فیلم دیدگاهی مخالف نگره فیلمساز در دفاع از وضع موجود مطرح میشد، چالش و دیالکتیک ایجاد شده میتوانست، جذابیت بیشتری به فیلم بدهد.
فیلم از غنای تصویری برخوردار است. دسترسی به آرشیو فیلمخانه ملی ایران، انجمن سینمای جوانان دفتر اراک و صداوسیمای استان، کمک کرده است تا دست فیلمساز برای نمایش و اثبات ادعاهای خود اسناد تصویری رو کند.
از سوی دیگر در فیلم مشکلات دیرینه شهر اراک در چارچوب موضوعی مشخصی مورد بحث قرار نگرفته است. دانشهایی مثل برنامهریزی شهری، مدیریت شهری، انسانشناسی و مطالعات اجتماعی هر یک میتوانند روایت متفاوتی را از وضعیت بغرنج شهر اراک ارائه کنند. فیلم به نوعی به هر یک از این دانشها ناخنک زده اما وامدار هیچکدام از آنها نیست.
همانطور که قبلاً گفته شد، ترجیح فیلمساز به عنوان یک شهروند اراکی با گرایش فرهنگی آن است که واقعیت را از صافی ذهن خود عبور داده و تفسیر کند. شاید به همین خاطر است که به اعتبار پیشینه و حرفه فیلمسازی، نبود سینما در اراک پر رنگ جلوه میکند و شهری که خاطراتش با سینماهای زیادی در گذشته عجین شده است، حالا مردمانش سوگوار نداشتن سینما هستند.
ظواهر امر نشان میدهد که فیلم بر خلاف ریتم پرشتاب آن با حوصله و درنگ کافی ساخته شده است. استفاده از تصاویری آرشیوی و قطعات موسیقیایی مناسب با حال و هوای هر صحنه و از آن مهمتر بافتار چهل تیکهای فیلم در عین حفظ وحدت موضوعی، قطعا به حوصله و تمرکز زیاد نیازمند است که فیلمساز از آن برخوردار بوده است.
استفاده حداکثری از موسیقی باعث شده است تا فیلم پهلو به مستندهای موزیکال بزند. در فیلم به جز استفاده از انواع موسیقی آرشیوی، یک ویولونیست هم در فواصل قطعاتی مینوازد.
جنبه بارز فیلم تدوین دیالکتیک آن است جایی که تضادها بر پرده جان میگیرند. نگاه کنید به همجواری شهرکهای فقیرنشین حاشیه شهر در کنار برجهای بزرگ مسکونی، منظر نامتعارف شهری و پنهان ماندن تأسیسات مدرن مثل دانشگاه اراک توسط تعمیرگاههای خودروهای سبک و سنگین، جدایی بافت شهرکهای مسکونی کارخانجات بزرگ از کالبد شهر. فیلم ریتم تندی دارد و بعید نیست مخاطب ناآشنا با گذشته شهر در معرض بمباران اطلاعاتی قرار گیرد و مجالی برای تفکیک و دستهبندی موضوعات در ذهنش نیابد.
در دورهای که در فرایند تولید و پس تولید فیلم تخصصهای مختلفی به همکاری میپردازند، در مستند «عراق چگونه…» فیلمساز نیازمند جلب همکاری کسی نبوده است. او یک تنه فیلم را جمع کرده است. این وضعیت یا ناشی از کمبود بودجه فیلم بوده است و یا به دلیل وابستگی قسمت قابل توجهی از فیلم به آرشیو صداوتصویر، به این خاطر شاه حسینی ترجیح داده است صفر تا صد محصول را به شکل استودیویی خودش انجام دهد.
در فیلم به جز صدای راوی چند گوینده نیز به جای شخصیت های تاریخی در لحظاتی کوتاه صحبت میکنند. صدابرداری در مستند «عراق چگونه…» عنصر تعیین کنندهای نیست و عمدتا در ضبط صدای ساز ویولونیست و نریشن و گویندگان نمود یافته است.
منابع:
–تاریخ استان مرکزی، محمدجواد مرادینیا، تهران، نشر ثالث ۱۳۹۶
–نامه هنرهای نمایشی و موسیقی، مقاله مستخرج از پایان نامه عاطفه محرابی با عنوان زیباییشناسی مستند انعکاسی با تأکید بر آثار ارول موریس، ۱۳۹۴
–وبلاگ تاریخ ایران، نظریههای مطرح در سینمای مستند، ابراهیم سلطانی رحمت آبادی به نشانی: http://31041391.blogfa.com/post/119
– وب سایت هاشور به نشانی: https://hashure.com/
نشانی روزانههای سینمایی در تلگرام: t.me/cinemadailyir
اضافه کردن نظر