همگناه اولین سریال غیرتلویزیونی مصطفی کیایی در بیست و چهار قسمت دوشنبه این هفته به پایان راه رسید. موتور سریال حقیقتا در فصل دوم گرم شد و توانست قلابش را در مخاطب بیاندازد تا «همگناه»کمی تا قسمتی راضی کننده به نقطه پایانی برسد.
آنهایی که حوصله به خرج دادند و قصههای موازی شخصیتهای این سریال را در فصل اول پیگیری کردند، پاداش شکیباییشان را در فصل دوم گرفتند. اگر نبود بازی گرم و گیرا و باورپذیر اغلب بازیگران سریال ای بسا خیلیها عطای تماشای آن را در همان قسمتهای اولیه به لقایش میبخشیدند.
با این حال «همگناه»سوالات زیادی را بی پاسخ گذاشت. «کیایی» نشان داد برخلاف سریال اسلوموشن و حوصله بر همکارش منوچهر هادی، در روایت داستانش شتاب زده عمل میکند و با پرش از موقعیتها آنها را ابتر میگذارد. هر قدر در «دل» موقعیتها کش میآیند و علاوه بر نماهای زاید ، در تدوین بعضی از پلانها واقعا اسلوموشن میشوند، در «همگناه» به رغم بافت موزاییکی، حق مطلب در باره خرده پیرنگها ادا نمیشود. لیلا چگونه بعد از توپ و تشر خواهر و برادر بزرگتر همسرش منفعلانه خانه و کاشانهاش را ترک میکند و همه گذشته شیرین با فریبرز را از یاد میبرد.؟
چرا به آب و آتش زدن فریبرز برای یافتن همسر و فرزندانش را نمیبینیم و بازخورد این واقعه بزرگ و تلخ در چهره دیگر اعضای خانواده او دیده نمیشود؟ یکی از بهترین قصههای فرعی که نسبتا خوب از آب درآمده است رابطه آرمان و زیبا با بازی محسن کیایی و هدیه تهرانی است. در مقابل احتمالا به خاطر ممیزی، قصه دختر ترنس ابتر مانده است و جای خالی نگرش علمی و پزشکی در این موضوع کاملا احساس میشود. غیبت ناگهانی افسانه ناصری در نقش همسر فرید و حضور دوباره او در مراسم تدفین زیبا توجیه پذیر نیست.
نویسندگان فیلمنامه پس و پشت باندی را که در کار جعل اسکناس تقلبی و دیگر اعمال مجرمانه با محوریت گورکن است، چندان رو نمیکنند.
گویی فریبرز به عنوان افسر آگاهی تنها دغدغه خانوادهاش را دارد و ماموریت اداری را از یاد برده است.
«همگناه» را با موسیقی خاصی به یاد نمیآوریم و به جز آن موسیقی متن اثر بر آن سنگینی نمیکند. به جز چند فلاش بک، روایت قصههای «همگناه» خطی است و بازیگوشیهای تدوینی در کار دیده نمیشود. «همگناه» در زمینه تدوین در قیاس با دو سریال «کرگدن» و «دل» رفتار معتدل و میانه ای را پیشه کرده بود.
همه حرف سریال همگناه که البته مشکل بتوان همانند آثار کلاسیک و متعارف برای آن شخصیت اصلی و قصهای محوری را مشخص نمود، مضمون این شعر مولانا بود:
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
فرزندان بزرگ خاندان صبوری که تحت تاثیر آموزههای پدرشان، مغرورانه خود را تافته جدا بافتهای میدانستند و حاضر نبودند هر کسی به هسته مرکزی آنها نفوذ کند، زمانی پی به پندار اشتباه خود میبرند که دیگر کار از کار گذشته است و هیمنه پوشالی آنها فروریخته است.
روزانه های سینمایی را در تلگرام دنبال کنید: http://t.me/cinemadailyir
احسنت متن زیبایی بود انشالله سریالهای دیگه هم ک میاد تاثیر گذار باشد مثل همگناه ک داره هشدار میده درباره انسانها و مکافات عمل با اینکه سریال ضعف هم داره ولی بیینده رو ب فکر میبره ایمدوارم سریال های بیخاصیت از شبکه ویدوی رخت بر ببنده و سریالهای هشدار دهنده بیاد نه کپی ترکی
سایر دوستان هم نظرشان را در باره سریال و دیگر پستهایی که منتشر میشوند، اظهار کنند تا تکصدایی حاکم نباشد
سلام
کلیت حرکت سریالهای رو به مثبت است . و خوشبختانه روند تولید هم دارد سرعت می گیرد .استقبال خوب مخاطبان حالا اسمهای بزرگ سینمای ایران را دارد مجاب می کند که در این وادی حضور داشته باشند . اما به عنوان یکی از فعالان صنعت انیمیشن ایران جای تولیدات انیمیشن را دراین فضا خالی می بینم . جناب فروتن فکر می کنید راهکار چیست؟
سلام
فعلا مهمترین مسئله ادعای صدا و سیما برای نظارت بر همه محتواهایی است که بر بستر پلتفرمها منتشر خواهند شد. در صورت محقق شدن این خواسته، دستاوردهای بدست آمده در نمایش خانگی از بین خواهد رفت و سرمایهگذاری برای تولید محتوا اعم از سریال و انیمیشن به صفر میل خواهد کرد