دوستی از من میپرسد: به نظر تو چرا مردم دیگه تلویزیون نمیبینند؟
میگویم: شاید اگر پرسیده میشد:« چرا مردم کمتر تلویزیون میبییند؟» بهتر بود. قبول دارم عدهای سال دوازده ماه به هیچ شبکه تلویزیونی اجازه ورود به حریم و فضای خانه و کاشانهاشان نمیدهند اما اکثریتی هم تلویزیون میبینند و نمیبینند. رایگان بودن تلویزیون در ایران سبب شده است تا بسیاری از زنان خانهدار و بازنشسته برای سرکردن روزهای بلند بهار و تابستان و شبهای طولانی پاییز و زمستان اقلا سریالهای خاطرهانگیز آیفیلم و یا تماشا را ببینند. بسیاری از بینندگان هم صدای تلویزیون، بخشی از زیرصدای زندگی آنهاست.
دوستم میگوید: همانطور که قبلتر رادیو چنین نقشی داشت.
میگویم: دقیقا در سبک و میزانسن زندگی آنها تلویزیون سهم خود را دارد و به عادات هر روزه آنها بدل شده است. اینها یا دسترسی به تلویزیونهای ماهوارهای و پلتفرمهای نمایش خانگی ندارند و یا آنکه تمایلی برای تماشای آن ندارند و ترجیح میدهند تولیدات کنترل شده تلویزیون را ببینند و در جمع خانوادگی خیالشان راحت باشد.
دوستم میگوید: اخیرا در مغازهها و کارگاههایی دیدهام تلویزیون روشن است اما روی کانال رادیو آوا به ترانههای آن گوش میدهند.!
ادامه میدهم: عده دیگری با تلویزیون قهر نیستند اما برخلاف گذشته با وجود دسترسی به سایر پلتفرمهای ماهوارهای و اینترنتی، منوی متنوعی پیش روی خود میبینند و دست به انتخاب میزنند. برای این جماعت به تناسب سلیقه و ذائقهای که دارند، بعضی از محصولات تلویزیونی ممکن است، دیدنی باشند.
البته از یاد نبریم کهدریزش مخاطبان تلویزیون و افول اقتدار آن در قیاس با گذشته در همه دنیا اتفاق افتاده است.
دوستم پشت بند حرفم میگوید: تحولات فناوری و صنایع تصویری، دامن تلویزیون در اغلب کشورهای جهان را گرفته است. اینترنت پرسرعت انحصار تلویزیونهای سنتی را به چالش کشیده است.
نفسی تازه میکنم و میگویم: این مقدمه را گفتم تا برسم به اینجا که تلویزیون در ایران مشکلات خاص خود را دارد. تلویزیون برای اقشار وسیعی از مخاطبان جذابیت گذشته را ندارد زیرا از دید آنها رویکرد سیاسی و یکجانبه مدیران تلویزیون نه فقط در برنامههای گفتگو محور و اخبار و گزارشهای خبری کاملا هویداست، بلکه در پس و پشت سریالها و برنامههای نمایشی نیز ردی از آن دیده میشود.
دوستم به علامت تصدیق سری تکان میدهد و میگوید:
راندن بسیاری از چهرههای محبوب از قاب تلویزیون و بیاعتنایی به میل و خواست انبوه مخاطبان، اقدام انتحاری تلویزیون در سالهای اخیر است. برای مردم این سوال بیپاسخ مانده است که چرا خیلی از نخبگان علمی، فرهنگی و هنری تمایلی به حضور در برنامههای تلویزیونی ندارند و شماری از آنها را باید مثلاً در برنامه تاکشوی «سپنج» در پلتفرم فیلیمو دید؟
تایید میکنم و میگویم: تلویزیون چارهای ندارد تا اعتبار خود را از محتوای اختصاصی و شخصیتهایی وام بگیرد که در دوام و تعمیق فرهنگ معاصر ایران زمین نقش بیبدیلی دارند.
نیاز به اثبات ندارد که تلویزیون مونوپول یک جریان خاص سیاسی است و تکثیر شبکههای رادیویی و تلویزیونی به چندصدایی و تکثیر صداها و دیدگاهها نیانجامیده است.
طبیعی است که انبوه سریالهای تلویزیونی به مذاق همگان خوش نیاید اما متاسفانه در تلویزیون ایران تعداد سریالهای دیدنی و ماندگار به تعداد انگشتان یک دست در سال نمیرسد. این در حالیست که بودجه تلویزیون از بودجه و منابع ملی متعلق به آحاد مردم تامین میشود ولی برنامههای آن، رضایت اکثر قابل توجهی از مردم را تامین نمیکند.
دوستم میپرسد: چه باید کرد؟
میگویم: تلویزیون باید به دنبال احراز صفت و نشان ملی باشد تا بیش از این با تعابیری مثل رسانه میلی از طرف مخالفان و منتقدان نواخته نشود. نظارت بر صداوسیما از سوی یک نهاد تخصصی انجام شود. انتصاب رئیس سازمان و مدیران آن با ملاک تجربه و تخصص رسانهای و از همه مهمتر فراجناحی بودن صورت گیرد. یادش بخیر و خدا رحمت کند مرحوم دعایی را در موسسه اطلاعات شیوه رفتار و نگرش او الگویی مثال زدنی برای مدیریت رسانه در ایران است. دوستم حرف آخر را میزند و سفره بحث را جمع میکند:
باید درب استودیوهای تلویزیون به روی همه چهرههای ملی و ذخایر علمی و فرهنگی گشوده باشد و چیزی شبیه نظام گزینش بر آن حاکم نباشد. گستره موضوعات نمایشی به قلمرو علائق ملی و مواریث تمدنی و فرهنگی ایران امتداد یابد. منظومههای ادبی، حماسی و عرفانی ایران دستمایه درامنویسان قرارگیرد. سریال « مهیار عیار» نمونه خوبی در این زمینه است که پارسال از تلویزیون پخش شد و مورد استقبال مردم قرارگرفت.
اضافه کردن نظر