«نباید فیلمهای خارجی در رسانه ملی پخش شود و این برای فرهنگ یک تهدید است و باید رسانه ملی رویکردش را تغییر دهد. مردم با عادت کردن به فیلم های آمریکایی یقیناً دیگر از فیلم های ایرانی استقبال نمیکنند.»
این سخنان را معاون نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی بر زبان رانده است.! فرض این مسئول محترم آن است که یگانه کانال توزیع و نمایش فیلم های آمریکایی تلویزیون است و راه دسترسی مردم به سایر منابع و مجاری مسدود است. بنابراین لابد با توصیه خیرخواهانه ایشان، تعداد فیلم های آمریکایی در باکس پخش شبکه های سیما کاسته خواهد شد. غافل از آنکه به دلیل جرح و تعدیل زیاد و مناسب نبودن بسیاری از تولیدات هالیوودی جهت پخش عمومی، دوستداران اینگونه آثار هیچ اعتنایی به سیما ندارند و مصارف خود را براحتی از اینترنت و تبادل فیلم و سریال در گروه های اجتماعی و فامیلی تامین می کنند.
راز و رمز اقبال به بعضی از تولیدات سینمای آمریکا اطمینان از کیفیت برتر، محصول استاندارد، پذیرش چند صدایی و تنوع ژانرها در آن است و آن کشور خاستگاه سینماگران نامداری است که با خلاقیت خود، سبب غنا و گسترش زبان سینما در دنیا شده اند. سینماگرانی که در بین آنها منتقد و مخالف سیاست های امپریالیستی نظام سیاسی آمریکا کم نیست. از سوی دیگر بسیاری از علاقمندان سینما فیلم های مورد علاقه خود را نه به اعتبار کشور سازنده بلکه با آگاهی از تیم سازنده و یا خبرها و نقدهایی که در باره آنها می شنوند، انتخاب می کنند. پس از مهاجرت بسیاری از فیلمسازان معتبر آسیایی و اروپایی به آمریکا و نیز تولیدات مشترک چند ملیتی، حالا دیگر طبقه بندی سنتی سینمای آمریکایی و غیرآمریکایی تا حد زیادی رنگ باخته است. در سبد تولیدات شاخص هالیوودی، آثار قابل اعتنایی از کارگردانان شرق آسیا که اصالت خود را از یاد نبرده اند، می توان یافت.
همچنین سینما به عنوان یک بیزنس پولساز، الزاماتی را به تیم سرمایه گذار دیکته می کند تا برای بازگشت سرمایه و سود معقول، درصدد بازار گسترده برای اکران و نیز فروش سایر حقوق فیلم باشند. به این خاطر جلب مشارکت سرمایه گذاران آمریکایی و شرکت های هالیوودی که صاحب زنجیره هزاران سینما در دنیا هستند، به تمهیدی عادی بدل شده است و بسیاری مترصد استفاده از چنین فرصت هایی هستند.
ممکن است گفته شود که منظور و هدف این مدیر ارشد سینمای کشور، جلوگیری از ترویج سبک زندگی آمریکایی در لوای محصولات هالیوودی است. اگر هم چنین نیتی در سر گوینده سخن بوده باشد، راه چاره را باید در تقویت هویت ملی و دینی و آموزش سواد رسانه ای مخاطبان جستجو کرد تا از قدرت تشخیص سره از ناسره برخوردار شوند و کمتر متاثر از آسیب های فرهنگی محصولات غربی شوند.
معاون نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی در حالی تلویزیون را از پخش فیلم های آمریکایی حذر داده است که رسانه ملی به پخش فیلم های سینمایی ایرانی هم روی خوش نشان نمی دهد و اغلب آنها را منطبق با ضوابط پخش و ممیزی خود نمی داند. به همین خاطر ترجیح رسانه ملی خرید و پخش فیلم های درجه۲ و ۳ آمریکایی، آسیایی و اروپایی است. ضرب المثلی هست که می گوید: «یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به دیگران» ماهانه دهها فیلم و سریال روز آمریکایی از طریق سایت و اپلیکیشن های شرکت ها و سامانه های رسمی ویدیوی درخواستی، بارگذاری و در معرض استفاده میلیونها کاربر فارسی زبان قرار می گیرد. آیا روی سخن این مسئول با مدیران شرکت های فوق هم هست یا اینکه «مرگ خوبه اما برای همسایه؟»
مخلص کلام؛ فیلم های آمریکایی جای محصولات خوب وطنی را تنگ نمی کنند بلکه به اشتهای تصویری مخاطبان دامن می زنند. روند صعودی فروش سینماها در دو سال اخیر و جهش دو برابری تماشاگران سینماها در شرایطی رخ داده است که دسترسی به فیلم های غربی هموار بوده است و در شبکه نمایش خانگی، تلویزیون و اینترنت(اعم از مجاز و غیرمجاز) سیاهه بلندی از فیلم های آمریکایی می توان یافت. بنابراین تنها راه باقی ماندن در عرصه رقابت ارتقا و ترفیع استانداردهای سینمایی و حمایت از سینماگران شاخص و فیلم هایی است که برای مخاطب جهانی ساخته می شوند و بنا نیست در حصار محدود بازار داخل بمانند.!
هر بار یک چنین حرفهایی میشنوم از داخل فرو میریزم.
متاسفانه عین همین تصور، بین اهالی صنعت گیم ایران هم وجود داره. مسلما بین اهالی موسیقی هم وجود داشته و داره.
واقعا نمیدونم! کجای ممنوعیت و عدم نمایش و عدم مجوز گرفت و کلا بایکوت حرف و هنر جهانی باعث اعتلای هنر ایرانی میشه؟ اونجا که بازیسازان ما گیمهای خارجی رو مو به مو کپی میکنن و اگه نسخه خارجیش نباشه، مجبورن به سخیف سرقتی وطنی تن بدن، یا فیلمهایی مثل چپدست که خودش از روی یک فیلم رمانتیک بیمزه و سطحی ساخته شده (هرچند فیلم اصلی اقلا داستان دلگرمکنندهای داره) رو به اصلش ترجیح بدن یا خدای نکرده یه موقع با شنیدن ملودیهای دزدی بسیاری از موزیسینها و آهنگسازان وطنی، ناگهان اصل خارجی اون آهنگ بهشون یادآوری نشه؟ کجای حصار عقل و نظر، به توصعه و بهبود فضا کمک میکنه؟ جز اینه که اگر نیمچه پیشرفتی هم در حوزه موسیقی و سینما و حتی مباحث فنی و سایبری هم داشتیم، به مدد ارتباط با دنیا و نقض همیشه ثابت کپیرایت در وطن بوده که راه رو برای دستیابی به متریال خارجی فراهم کرده؟
چرا؟ چرا واقعا نباید کسی که خاک صحنه خورده مدیر سینمایی بشه؟ چرا نباید یک موزیسین با اجراهای فراوون و خون و دل خورده مدیر بشه؟ و چرا اگر هم شد، نمیذارن کارش رو بکنه؟
چرا دوستان مدیر و مدبر نمیخوان بفهمن که راز اعتلا و توسعه هنر و فن مملکت، احترام گذاشتن به هنرمند و دادن "حق" مالی هنرمند بهشه؟ سندیکای گویندگان ما بیشتر مثل یک انجمن بزرگانه، نه یک قوه ناظر که مانع حقکشی و قیمتشکنی بشه. مترجمای مملکت یک صنف ندارن و هر کس و ناکسی میاد و بازار رو خراب میکنه. کانون نویسندگان ایران پس از سالها گذشت از انحلالش به خاطر فعالیتهای سیاسی امثال آقایون آل احمد (که هنوز موازنه خدمت و خیانتش محل بحثه)، باید در خفا و با ترس مثلا احیا بشه، اما در هیچ جایی به رسمیت شناخته نشه.
وضع سینما و خانه سینما و غیره هم که اونه!
اگر دوستان پیشرفت میخوان، بفرمان اول از همه جلوی مافیاها و دلالها و پیمانکارایی که از زمان دریافت سفارش تا دریافت تحویل، شاید به اندازه کل عوامل تولید از بودجه به جیب میزنن بایستن. بعد بیان سندیکا و انجمن تشکیل شدن و اهلش رو به مسند ریاست بنشونن. کرسی فرهنگ، جای انسانهای محدودیتطلب نیست. جای انسانهای توسعهطلب و خوشفکره. والسلام!