روزانه های سینمایی

این بازار جای از جان و روح مایه گذاشتن نیست- یادداشت مهمان

سیاوش شهبازی-خوش به حال گوینده‌های عزیز. با مترجمین که مثل خس و خاشاک برخورد می‌شه. توقع دارن با کمترین دستمزد ممکن بیگاری بکشیم و تازه هر موقع عشقشون می‌کشه یه چیزی هم از پول ما کم می‌کنن. چند ساله که دستمزد مترجم‌ها تکون نخورده. هنوز هم بعضی‌ها با وقاحت هر چه تمام‌تر، از مترجم توقع دارن با قیمت‌های کذایی دقیقه‌ای هزار تومن و دو هزار تومن کار کنه. البته توقعی که از کیفیت کار دارن هم در همون حده. اما آدم از این می‌سوزه که چرا نه مردم، نه گروه‌های هنری ما علاقه‌ای به ارائه کار درست و درمون ندارن.

بعضی از گروه‌های دوبله ما هستن که خیلی‌هاشون از صفر، شوخی‌ها و ریزه‌کاری‌های دیالوگی اثر خارجی رو درک نمی‌کنن، یا اگر هم می‌کنن، توان برگردان به فارسی رو ندارن و با چرندیات و لودگی کار رو پر می‌کنن و می‌دن تو بازار. آخرشم ادعاشون می‌شه که واقعا گل کاشتن.

اینجا شاید جاش نباشه. اما شخصا یه معضل بزرگی به چشمم می‌خوره. این که اغلب هنرمندان ما، اصلا از بیزنس سر در نمیارن و هیچ تقیدی به مرام تجارت ندارن، و اغلب بیزنس‌من‌های ما هم در عین لاقیدی نسبت به اخلاق تجاری و معرفت کاری، هیچ بویی از هنر و هنروری نبردن.

اگر بیزنس‌من عزیز، به جای طمع کردن و تغذیه یک روزه آثار به بازار، سعی می‌کرد خروجی پایدار و وزین داشته باشه، می‌تونست یک برند عالی بسازه. اگر خیلی‌ها درک بیزنس داشتن از همون چهارده پونزده سال پیش، به جای فروش سی.دی‌های گرون قیمتی که با دلار هشتصد تومانی، هر فیلم سانسور شده و متلاشی، مثل فیلم اَنیمال که نه سر داشت نه ته، به قیمت‌های کذایی سه چهار هزار تومان، دست از ارائه کار سخیف در پکیج وزین و گرون برمی‌داشتن و می‌فهمیدن مردم کیفیت اثر و کمیت محتوا رو می‌خوان، نه بسته‌های خوشگل و سی.دی.های طلایی، زوال امروزی بازار آثار ویدئویی رو شاهد نبودیم. پکیج‌های فرهنگی خیلی خیلی خیلی دیر به قیمت مناسب مردم رسید. خیلی دیر!

از طرف دیگه، اگر یه تیم دوبله می‌فهمید با شل‌تر کردن سر کیسه و ارائه بیست سی درصد حق‌الزحمه بیشتر به مترجم خوب، می‌تونست خیلی از زمان‌های پِرت لازم برای ویرایش ترجمه‌های مزخرف و به درد نخور رو از بین ببره و کار همه گروه رو ساده‌تر کنه هم خیلی‌ها به حقشون می‌رسیدن و فکرشون به سمت دل کندن از حرفه مورد علاقشون نمی‌رفت.

شخصا، دیر یا زود، مثل همکار عزیزم، آقای «مسعود میراسماعیلی» که از معدود مترجم‌های خوب فیلم امروز ماست، از این بخش جامعه کناره‌گیری می‌کنم یا حداکثر در حد سرگرمی بهش نگاه خواهم کرد. دلم با علاقمه. اما نمی‌خوام یک روزی ببینم هشتم گرو نهمه و وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، متوجه بشم که وضعیت افتضاح کنونیم، به خاطر یک عمر ترجمه آثاری بوده که اغلب از درجه‌چندم‌های سینما بوده و به خاطرشون حتی یک سوم حقم رو هم نگرفتم. به خاطر آثاری بوده که از ترجمه ریاضت‌مندانه من برای انتقال هر مقدار محتوای ممکن از زبان مبدا به مقصد، تا لحظه انتشار، به سلیقه چندین نفر که حتی در پروسه دوبله هم دخالتی نداشتن، دستکاری شده و محتواش تغییر کرده. به هر حال، یک سوزن به خود یک جوالدوز به دیگران. اگر شعار فهم بیزنس می‌دم، خودم هم باید عمل کنم. بازار کسادی که رونقش در ازدیاد بیگاری و نابودی تن و بدن و چشم و رکود حرکتی باشه، جای سرمایه‌گذاری از جان و روح آدم نیست.

 

سعید رجبی فروتن

در کنار روزمرگی های معمول، این جا خودم و افکارم را ثبت می کنم. از فرهنگ و هنر تا سینما و نمایش خانگی... می توانید نوشته های من را در «روزانه های سینمایی» دنبال نمایید.

۳ comments

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

  • جناب فروتن عزیز

    بنظر میرسد نسخه شبکه نمایش خانگی فیلم فروشنده دچار سانسور شده باشد. نسخه پخش شده ۱۱۸ دقیقه است اما نسخه اکران ۱۲۵ دقیقه بود. من فیلم را تنها یکبار در سینما دیدم و بصورت دقیق در خاطرم نمانده کدام صحنه ها دچار سانسور شده اما یادم هست سانس های سینما که معمولا ۲ ساعت به ۲ ساعت می باشد برای این فیلم تغییر کرده و هر ۲ ساعت ونیم بود.

  • اقای اسماعیلی مگه کنار رفتن از کار ترجمه ؟؟؟ دقیقه ای ۲ هزار تومان ؟؟؟؟ مگه زیرنویسه ؟؟؟؟ من مترجم میشناسم که واسه ترجمه یک کار نزدیک ۳۰۰هزار تومان گرفته یعنی دقیقه ای حدودا ۵۰۰۰ گرفته
     

    • خیر. کنار نرفتن. اما در حال حاضر به کارهای دیگه مشغولن و خیلی کم کار ترجمه انجام می‌دن.

      در مورد قیمت هم درسته. هر از گاهی پیش میاد که کسی چنین پولی بده. اما واقعا بندرت اتفاق می‌افته. معمولا چون کارها سفارشی هستن، با لفظ "کار ما حجیمه" یا "دنباله داره" دهن طرف حسابشون رو می‌بندن. متاسفانه کلا در کشور ما به کار فکری، مثل کالا نگاه می‌شه.

      خلق خدا متوجه نیستن که ثمره سال‌ها تجربه و صرف وقت، و در حال حاضر هم فشار فکری، کیف و کفش و لباس نیست که هر بار یه مقدار از سر و تهش بزنی یا جنسش رو یه سطح بیاری پایین تا بتونی به نیازهای کرکس‌مابانشون پاسخ بدی! بار فیزیکی نیست که مثلا منِ مترجم از یکی بخرم و به قولی با سود کمتر به دیگری بفروشم. اما متاسفانه تفکر اینه. این تفکر هم از این تصور ناشی شده که چون کار ترجمه/ مدیریت/ سیاست و خیلی موارد دیگه، نمود فیزیکی نداره و نمی‌تونی تو چشم خلایق فرو کنی، هر کس و ناکسی با کمترین تسلط به حتی زبان مادری خودش – چه برسه به زبان خارجه – میاد و کار ترجمه دست می‌گیره!

      یکی از دلایل اصلی بی‌اعتبار شدن هنر ترجمه و نویسندگی در کشور ما همینه که وقتی آدم یک رقم منصفانه به مشتری می‌ده، با سرفه و تته پته یا ریشخند اون فرد روبرو می‌شه و کاری که حق اونه، میوفته دست کسی که کار ترجمه، براش حکم مسافر زدن از سر بخور نمیر داره!

مرا در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید