روزانه های سینمایی

نهادهای فرهنگی را منحل کنید تا ما هم تهاجم فرهنگی کنیم!

  با نگاهی به سرفصل‌هایی که تحت عنوان اعتبارات فرهنگی در لوایح بودجه درج شده، می‌توان با رقم مجموع بسیار کلانی مواجه شد؛ رقمی چند هزار میلیارد تومانی که هرچند بخش اعظمِ آن صرف سرمایه گذاری و تولید فرهنگی نمی‌شود و هزینه‌های جاری و عمرانی دستگاه‌های به ظاهر فرهنگی را پوشش می‌دهد، با این حال همان هزینه‌ای چند صد میلیاردی که از این سرفصل به تولید می‌رسد نیز بازده جدی ندارد.
 راهکار مرسوم در قریب به چهار دهه‌ای که از عمر جمهوری اسلامی ایران گذشته، برای پاسخ به عدم بازدهی نهادهای فرهنگی، ایجاد نهادهای موازی و گسترش مجموعه‌های حاکمیتی، دولتی و ظاهراً خصوصی و کوشش برای تلفیق تولیدات میان این نهادها بوده است. اگر بگوییم این کوشش‌ها هیچ خروجی مثبتی برای عرصه فرهنگ نداشته، قطعاً گزافه گویی کرده‌ایم و بی‌شک این هزاران میلیارد هزینه، محصولات فرهنگی قابل قبولی داشته است.
 با این حال به زعم نگارنده، اگر همین محصولات در قالب مناقصه با حضور تولیدکنندگان داخلی و خارجی محصولات سینمایی، موسیقیایی و… ارائه می‌شود و بهترین محصول خریداری می‌شد، چه بسا همین نیاز فرهنگی ایران با هزینه‌ای به مراتب پایین تر از آنچه امروز شاهدش هستیم، تولید می‌شد.
 به عنوان مثال تصور کنید سازمان صداوسیما یک ساختمان اداری بود که پروژه‌های مورد نظرش را با هر مشخصات فنی به صورت مناقصه -شفاف- سفارش می‌داد و هر تولیدکننده داخلی یا خارجی پس از ارائه قیمت، نمونه کار (نسخه پایلوت) را ارائه می‌کرد و در نهایت سازمان صداوسیما به برنده مناقصه که بهترین اثر را خلق کرده، پروژه را واگذار می‌کرد. در چنین شرایطی اگر سریال بر خلاف توافق یا پایین تر از کیفیت بود، تلویزیون به سادگی قرارداد را لغو و ادامه سریال را پخش نمی‌کرد و یا در قالب مناقصه، با گروه دیگری قرارداد می‌بست.
 این رویکرد در کمپانی‌های بزرگ و شبکه‌های تلویزیونی دنیا که -نه با منابع عمومی بلکه با خرید اشتراک مردم اداره می‌شوند- جریان دارد. با چنین مختصاتی مثلاً مدیران HBO به واسطه اینکه دخالتی در ساخت سریالی همچون «برکینگ بد» نداشته‌اند، لزومی ندارد از کیفیت بد یک سریال دفاع و به هر قیمت ممکن سریال را پخش کنند. 
 در چنین فضایی، تولید فصل به فصل سریال با توجه به تعداد تماشاگران تمدید می‌شود و لزومی ندارد مراسم تقدیری برگزار و از عوامل سریال تشکر کنند و بدین ترتیب کوشید بر کیفیت پایین برخی تولیداتِ گرانقیمت سرپوش گذاشت. همچنین به جای آنکه بخش اعظمی از هزینه سازمان صداوسیما، صرف پرداخت حقوق کارمندانش شود، صرف تولید شده و سازمان صداوسیما یک مجموعه سیاست گذار، سفارش دهنده و پخش کننده ‌شود.
 همین رویکرد را برای سایر نهادهای فرهنگی نظیر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز در نظر بگیرید. تصور کنید این مجموعه نیز از هرگونه تزریق پول و ورود به هرگونه تولید فرهنگی فاصله بگیرد و این تشکیلات عریض و طویل به یک ساختمان کوچک برای سیاست گذاری خلاصه شود. در این صورت، آیا وضع فرهنگ بهتر خواهد شد؟ قطعاً پاسخ مثبت است اما برای بهتر شدن، باید حتی یک گام را فراتر گذاشت و اساساً بودجه فرهنگی را به شدت کاهش داد و فرهنگ مریض ایران را یک بار از اعتیاد نفت رهانید!
 بگذارید یک قیاس ساده داشته باشیم. اگر قرار باشد از مدل شکست خورده فرهنگ دولتی فرانسه که در ایران برقرار است، عبور کنیم و به سراغ اصلِ تهاجم فرهنگی برویم، باید درک کنیم که آمریکا امروز چگونه جهان را در تسخیر تولیدات سینمایی، موسیقیایی و حتی کتب خود درآورده است و از چه طریقی به نقطه‌ای از نفوذ در جهان رسیده که از لفظ تهاجم فرهنگی از آن یاد می‌شود؟
 با نگاهی کامل به ترکیب آنهایی که در کابینه جمع و جور آمریکا دور میز و کنار رئیس جمهور ایالات متحده می‌نشینند، معادل شماری از وزرای ایران دیده نمی‌شوند. یکی از این مسئولان، وزارت فرهنگ است. اساساً آمریکا چیزی تحت عنوان نهاد فرهنگی دولتی ندارد و دولت یا حاکمیت حتی رسانه نیز ندارد و دولت آمریکا تنها حق دارد در راستای پروپاگاندا و تاثیرگذاری بر سایر کشورها رسانه داشته باشد که از آن جمله می‌توان به صدای آمریکا و رادیو فردا اشاره کرد.
در بودجه آمریکا که هر سال به تصویب کنگره می‌رسد نیز منابعی برای آموزش عمومی در نظر گرفته شده که در واقع مربوط به آموزش و پرورش و مدارس می‌شود اما خبری از اعتبارات فرهنگی نیست. به تعبیر ساده تر، دولت آمریکا نهادی برای سیاست گذاری یا تولید فرهنگی برای مردم آمریکا ندارد و بودجه‌ای نیز برای تولید محصول فرهنگی برای مردمش نداشته و ندارد.
بدین ترتیب هیچ ارگانی در آمریکا وجود ندارد که با استفاده از بودجه عمومی تولیداتی به اسم تولید فرهنگی داشته باشد و سودش را نه از فروش، بلکه از تولید ببرد. آمریکایی‌ها برای تولیداتی که در راستای منافع ملی باشد، برای حاکمیت و دولت آمریکا پیش فاکتور و فاکتور نمی‌فرستند، چرا که اساساً  کلیه تولیدات فرهنگی در آمریکا با بودجه بخش خصوصی تولید می‌شود و اگر برای مخاطب آمریکایی جذاب باشد، به تولیدات دیگری ختم می‌شود و کمپانی تولیدکننده ادامه حیات می‌دهد و اگر شکست بخورد، به سادگی نابود می‌شود. کافی است نگاهی به ترکیب «کمپانی‌های فیلم اصلی / Major film studio» آمریکا داشته باشید که برخی از آنها در طول زمان حذف یا مجبور به ادغام با دیگر کمپانی‌ها شده‌اند.

در چنین شرایطی اگر محصول کیفیتی داشته باشد که برای مردم سایر نقاط جهان جذاب باشد، مشتریانی برای این کمپانی‌ها جذب می‌شود و با توجه به اینکه محصولات سینمایی و موسیقایی آمریکایی در درجه اول برای فروش تولید شده و پیام در اولویت دوم قرار گرفته، محصول مخاطبش را در سایر نقاط جهان جذب می‌کند. 

با این اوصاف به نظر می‌رسد، باید تمامی نهادهای فرهنگی را با ساختار کنونی منحل کنیم و در چاه نفت را روی فرهنگ ببندیم و فرهنگ را به اقتصاد مقاومتی عادت دهیم؛ اقتصادی که متکی بر مردم است، نه منابع نفتی.
 
آنچه دولت آمریکا انجام داده، صرفاً بسترسازی برای توسعه بیشتر تولیدات فرهنگی است که هیچ نقشی در تولیدش نداشته و صرفاً پس از اقبال عمومی در آمریکا و جلب توجه برای سایر کشورها، به عنوان ارزش های آمریکایی توسط وزارت امورخارجه ترویج شده است. این رویکرد که ذیل «دیپلماسی عمومی و اطلاع رسانی بین المللی / Public Diplomacy and International Broadcasting» مورد توجه آمریکا قرار می‌گیرد، در دوران شوروی منجر به تلاش وزارت خارجه ایالات متحده با همکاری سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا برای رساندن قطعات موسیقی گروه بیتلز به شوروی بود که برای جوانان شوروی جذاب و توسط شوروی سانسور می‌شد.
در واقع بودجه‌ای که امروز در حوزه فرهنگ هزینه می‌شود، صرفاً باید در راستای ترویج تولید بخشِ خصوصی واقعی که توان رقابت با تولیدات خارجی را دارد، در دیگر کشورها هزینه شود. در همین راستا وزارت امورخارجه آمریکا گزارش داده که در سال ۲۰۱۶، این وزارتخانه بیش از یک میلیارد و هشتصد و چهل و نه میلیون دلار هزینه صرف «دیپلماسی عمومی و اطلاع رسانی بین المللی / Public Diplomacy and International Broadcasting» کرده است.
 می‌توان در ایران همچنان چشم‌ها را بر واقعیت بست، صندلی‌های مدیریت‌های ارشد و میانی را محکم چسبید. می‌توان اجازه کوچک سازی نهادها، توسعه بخش خصوصی و ایجاد رقابت بر سر تولید و بقای قوی‌ترین تولیدکنندگان خصوصی در حوزه فرهنگ را نداد. می‌توان همچنان طلبکارانه سر در بشکه نفت کرد، خواستار بودجه فیلم و سریال شد اما قطعاً با این فرمول، نمی‌توان در مقابل آنچه تهاجم فرهنگی می‌خوانیم، کاری از پیش ببریم.
 شاید در مقابل این نگاه، برخی توان بخش خصوصی ایران در حوزه فرهنگ را با آمریکا غیرمقایسه بدانند. طبیعتاً این مقایسه را می‌توان با سینمای کره جنوبی انجام داد که به سرعت در حال تسخیر گیشه سینمای دنیاست و بدون تکنولوژی پیشرفته غربی، محصولات فرهنگی‌اش، گیشه را فتح می‌کند. خودمان را به خواب نزنیم و برای ساختن فرهنگ این مملکت قید بودجه‌های کلان فرهنگی را بزنیم و بگذاریم این اعتبارات در جای درستش یعنی صرفاً دیپلماسی عمومی هزینه شود.

منبع: «تابناک»، نویسنده مهدی خرم دل

سعید رجبی فروتن

در کنار روزمرگی های معمول، این جا خودم و افکارم را ثبت می کنم. از فرهنگ و هنر تا سینما و نمایش خانگی... می توانید نوشته های من را در «روزانه های سینمایی» دنبال نمایید.

اضافه کردن نظر

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

مرا در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید