روزانه های سینمایی

سبقت از سریال های ترکیه ای

با نزدیک شدن به پایان سریال «عاشقانه» دست های بیشتری به کار افتاده اند تا در باره این سریال بنویسند و پرده از مشابهت های کلی آن با سریال های ترکیه ای بردارند. یک نمونه از سایت فردا را بخوانید:

 اگر سریال‌های ترکی خنده‌دار هستند و روابط نمایشی‌ سریال‌هایشان بیشتر از آنکه جدی باشد، روی اعصاب تماشاگر بی نوا رژه می‌رود، به این دلیل است که فضای زیستی شخصیت‌ها غیر واقعی و تصنعی است.

اگر عوامل ساخت «سریال عاشقانه» این سریال را در ترکیه و به زبان ترکی استانبولی می‌ساختند، سریال باورپذیرتری از کار درمی‌آمد. کاراکترهای اصلی این سریال، تنها نشانه باورپذیری خاصی که از ایرانی بودن بروز می‌دهند، صحبت به زبان فارسی است. شخصیت‌های سریال حتی در نوع پوشش و آرایش شبیه ایرانی‌ها نیستند و طراحی و میزانسن سریال، به سری دوزی‌های لوکس و غیرقابل‌‎باور محصول استانبول و آنکارا، شباهت دارد.

«سینمای ایران» از یکسو در نمایش «فقر و تباهی» در میان تولیدات سینمای جهان پیشتاز است و از سوی دیگر ‌سریال‌های اخیر شبکه نمایش خانگی بیش از اندازه لوکسِ لوس هستند و مخاطب ایرانی نمی‌تواند باور کند چنین کاراکترهایی اینقدر آراسته در ایران زندگی ‌می‌کنند.

تصور می‌کنید بازیگران مرد سریال در هر صحنه‌ای که در چهارچوب سریال حاضر می‌شوند تصور می‌کنید با وجه غلیظ آراستگی،  از یک مراسم اختصاصی شینیون و میزانپلی بازگشته‌اند.  هیچ خشی در نوع پوشش‌ و ظاهر کاراکترها وجود ندارد. نوعی میزانسن فرار از واقعیت در نحوه چیدمان، طراحی و پوشش کاراکترها در بروز نحوه زیست آنان وجود دارد که «عاشقانه» را شبیه سریال‌های استانبولی می‌کند.

 آقای سوپر استار، محمدرضا گلزار که توانایی‌هایش در بازیگری هیچگاه به کمال نخواهد رسید در اقدامی همسو با نوع میزانسن خاص استانبولی سریال،  برای خاص و ویژه بودن موهای سر و صورتش را طوری رنگ کرده که شبیه‌ کیوانچ تاتلیتوغ (بازیگر سریال‌های ترکی استانبولی «کوزی گونی» و «پاتریس») شود. یک دهه قبل هنرپیشه‌ها و سوپر استارهای داخلی دست به ترفندهای مختلفی می‌زدند تا شبیه هنرپیشه‌های هالیوودی شوند، تصور کنید که فرهنگ بازیگران شبه سوپراستار چقدر تنزل پیدا کرده است که  سعی می‌کنند شبیه نمونه‌های استانبولی خود شوند.

سریال عاشقانه به تمام  سریال ‌های لوکس ترکی شباهت دارد و همه چیز شیک و براق است. رضا (حسین یاری) فرزند مستقل حاج یونس ظاهرا سرچشمه چنین شیکی است و این شیکی و لوکسی تا بی نهایت، به جزئیات سریال تسری پیدا می‌کند. سایر بازیگران نیز از این قاعده بیش از حد آزار دهنده لوسی و لوکسی مصون نیستند. این میزان آراستگی با جزئیات در اغلب صحنه‌ها چنان است که تصور می‌کنید که شخصیت‌های اصلی و حتی فرعی چند لحظه قبل از حضور در مقابل دوربین، حسابی سفید کننده دندان و سفید کننده صورت مصرف کرده‌اند.

اگر سریال‌های ترکی خنده‌دار هستند و روابط نمایشی‌ سریال‌هایشان بیشتر از آنکه جدی باشد، روی اعصاب تماشاگر بی نوا رژه می‌رود، به این دلیل است که فضای زیستی شخصیت‌ها غیر واقعی و تصنعی است. در افق اقتصادی‌ واقعی کمتر شهروندی می‌تواند ، موفق به چنین لوکسی بی‌مرزی دست پیدا کند. فقط« 1 درصد» از جمعیت ایران، در چنین لعاب لوکس اقتصادی زندگی‌ می‌کنند و این سبک پرتجمل، برای سایر شهروندان ایرانی، کاملا دست نیافتی و خاص است و ترویج چنین تجملی ظلم به تماشاگری است که سریال عاشقانه را با پول یارانه آخر ماهشان تهیه می‌کنند.

نمایش چنین رفاه کلانی در نسبت با طبقه متوسط،  شاید در لحظه بر تماشاگر تاثیر نشاط آوری داشته باشد اما مخاطب از جهان آرمانی عاشقانه که جدا می‌شود تمنای زیستی‌اش به سوی رفاهی که نیست و ندارد متمایل می‌شود و در دراز مدت یک خسران روحی و افسردگی را موجب می‌شود. نکته مهمی که دستگاه‌های نظارتی بدان توجه ندارند مسئله ارائه نوع نمایشی خاص از سبک زندگی است. بخش اعظمی از جامعه وقتی چنین زیست لوکسی را نمی‌توانند تجربه کنند. به هر حال آنچه در این سطور بدان اشاره شد از فهم مدیران ممیزی و سانسور خارج است، اما واقعیت این است همذات پنداری با چنین کاراکترهایی دشوار است و برای مخاطبان حسرت آور.

خیلی خنده ‌دار است که بازیگران فیلم در فضای لوکس پر تجملی غرق شده‌اند در عین اینکه ادعا می‌کنند، آه در بساط ندارند، اما با یک غمزه نازدارانه با اتکا به چشمان رنگی خود موفق می‌شوند ۱۱۰ میلیون تومان مهریه همسری که قصد دارند طلاقش بدهند را از دختر مجرد دیگری بدست ‌آورند.

در دل کشورهای خاورمیانه، طبقه متوسط تعریف معین و مشخصی دارد، سبک زندگی و پوشش، حدود معلومی دارد و زیادی لوکس بودن توی ذوق مخاطب می‌زند. حتی شخصیت لق و آواره‌ای مثل پیمان (هومن سیدی) مسابقات فوتبال را توی خانه‌اش با مدرن‌ترین وسایل امروزی تماشا می‌کند. پیمانی که قصد مهاجر به «یونایتد استیتس» را دارد و لاتاری اقامت در این کشور را در جیبش دارد. در روایت موازی دیگری  پیمان (هومن سیدی) سعی می‌کند «درسا» (بهاره کیان افشاری)  را تلکه کند و به دنبال منابع مالی تازه‌ای برای مهاجرت است. پیمان زندگی بسیار مرفهی دارد و درد او کم بودن میزان فرح و توانایی مالی است. این کاراکتر و سبک ماجراجویی او سمبلی از «نئودوژان» های مدرن امروز است که محبوب‌ترین شخصیت سریال‌های ترکی محسوب می‌شوند  و از سوی دیگر نگاه فرمولیزه شده و  رایج  سینمای ایران در عاشقانه پیاده می‌شود. پرسوناژ «نئودون ژوان» (بخوانید دخترباز فیلم) که در جستجوی تجربه دلبران جدید،  به شکل خستگی ناپذیری راهش را ادامه می‌دهد، در این سریال بشدت محبوب است، اما حاج آقای سریال که متشرع است و ارتکابش توام با خواندن صیغه حلال؛ منفور. 

مدیوم‌های نمایشی در ایران گویی با اجرای آیینی مشکل دارند، به همین دلیل است سینمای ایران به صورت پیوسته تلاش می‌کند وجهه دیگری از مردان مومنی که به مردم کمک می‌کنند را نشان دهد که در صیغه کردن زنان جوان پنجه طلایی هستند. حاج یونس  در روستایی که مشغول امور خیریه بوده دختری ۱۵ ساله را صیغه کرده و از او صاحب یک فرزند شده است و این فرزند پس از سی و اندی سال سراغ حاج یونس می‌رود، اما حاج یونس او را نمی‌خواهد.  در ادامه کریه نشان دادن مردان دین و آیین  که در سینمای ایران بشدت رایج است، سازنندگان، حاج یونس را منفور نشان‌ می‌دهند. مرد متکبری که به عروس خود ظلم می‌کند و حتی بانی جدایی پسرش از خانواده‌اش می‌شود. اما از سوی دیگر پیمان  نئودون‌ژوان امروزی معشوقه‌های فراوانی دارد و با ترفند هر چه پیش آید خوشاید، قهرمان جذاب سریال است و جزئیات نمایشی از او یک قهرمان می‌سازد.

حاج یونس ادامه اغلب حاجی‌های هوسباز سینمای ایران است که دست به صیغه بودنشان با دست به اسلحله بودن وسترنرهای فیلم‌های کابویی هیچ تفاوتی ندارد. حاج یونسی (مسعود رایگان)  که ما در این سریال می بینیم در دوران کهنسالی همچنان با پرستارش در حد لالیگا  چنان گفتگو می‌کند  که مخاطب تصور می کند پس از انجام مراحل فیزیوتراپی، پرستارش از او باردار خواهد شد. این تصویر حاج آقای دست به صیغه، در سینمای ایران چند سالی است که به عنوان یک مد نمایشی وجود دارد و فیلم مارال ( مهدی صباغ زاده) آغازی بر چنین شخصیت‌هایی است و محمدرضا شریفی نیا چنین سمبلی را در فیلم‌های متعددی بازی کرده است.

یکی از جذابیت خاص و ویژه سریال‌های ترکی کشف تعارضات فرهنگ استانبولی با فرهنگ مسلمانان ترکیه است. نمونه‌های حاد آن روابط مردان با خواهران همسر است و نمونه قابل تحمل‌تر که فرهنگی استانبولی سعی دارد آنرا وارد فرهنگ مسلمان ترک کند، نگهداری از حیوانات است. سریال عاشقانه‌ از گزاره نمایشی نگهداری سگ با ترفندی نمایشی استفاده می‌کند.در سریال عاشقانه نگاهداری سگ به جای فرزند، با توجیه بچه‌دار نشدن پگاه ، مسئله‌ای  عادی نشان داده ‌می شود  و وابستگی زن به سگ صورت دلسوزانه‌ای به خود می‌گیرد. حتی سازنندگان با گم شدن پاپی( سگ پگاه) سعی می کنند طوری روایت پیش ببرند که مخاطب با اندوه پگاه همذات پنداری کند. استانبولی بودن سریال با برجسته کردن موضوع پاپی، بدجوری توی ذوق می‌زند.سریال‌های محصول کشور ترکیه معمولا موضوعات و سبک زندگی شبه مدرنی را نمایشی می‌کنند که در فرهنگ مسلمانان ترک زبان نبوده و یا اینکه قرار است در آینده‌ای نزدیک، بخشی از سبک زندگی یا فرهنگ عامه آنان باشد. نمایش جایگزینی سگ به جای فرزند، تناسبی با فرهنگ ایرانی ندارد و این موضوع را باید بپذیریم که فرهنگ «سگ‌بازی»، «سگ داری» همچنان یک ناهنجاری عرفی محسوب می‌شود. سگ داری در مدیوم‌های نمایشی در حال مد شدن است و به وفور فیلم‌های سینمایی در آینده ساخته خواهد شد که سگ در آن نقش دراماتیک پر رنگی خواهد داشت. عاشقانه نیز فرهنگ نگاهداری سگ را که متعلق به فرهنگ ما نیست، در قالب یک برش نمایشی و کاملا احساسی سعی می‌کند عادی جلوه دهد.  

از  ساز و کار تولید سریال «عاشقانه» بوی حسادت به مشام می‌رسد. سازندگان قصد داشته‌اند یک شبه عاشقانه امروزی بسازنند که در لوکس بودن از سریال شهرزاد پیشی بگیرد. حتی در انتخاب موسیقی و تیتراژ سراغ یکی از پرطرفدارترین خوانندگان پاپ رفته‌اند و شخصیت واقعی او  را چاشنی قصه سریال کرده‌اند. در واقع عاشقانه در ساخت همه اجزا ، شهرزادی امروزی است اما نه شهرزاد تصویری دقیق از یک طبقه خاص در دهه سی شمسی است و نه عاشقانه تصویری از طبقه متوسط امروزی.

سعید رجبی فروتن

در کنار روزمرگی های معمول، این جا خودم و افکارم را ثبت می کنم. از فرهنگ و هنر تا سینما و نمایش خانگی... می توانید نوشته های من را در «روزانه های سینمایی» دنبال نمایید.

۵ comments

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

  • با عرض سلام مجدد .

    روند کاهش فروش سریال شهرزاد همچنان ادامه دارد . طبق پرس و جویی که کرده ام علاوه بر اینکه فصل دوم در جذب طرفداران فصل اول موفقیت چندانی نداشته ، افزایش روز افزون و بی قاعده لینک های دانلود غیر قانونی و رایگان سریال بخصوص در کانال های شبکه های اجتماعی تلفن همراه ، عامل اصلی این کاهش فروش است . لطفاً اطلاع رسانی نمایید تا تهیه کنندگان قبل از اینکه دچار ضرر هنگفتی شوند جلوی این کار را بگیرند .

    • درباره داستان فصل دوم شهرزاد به نظرم باید کمی حوصله به خرج داد در دیدن این سریال و هنوز داستان اصلی این فصل آغاز نشده  و فعلا در حال مقدمه چینی برای آغاز داستان است و به نظرم از قسمت پنج به بعد داستان در حال قوی تر شدن است و به نظرم مثل فصل اول جذاب خواهد شد

      اتفاقی هم که دیروز به آن برخوردم و خیلی تعجب کردم هک شدن فایل زیپ دار لینک پیشفروش فیلم سینمایی خوب بد جلف و لو رفتنه کیفیت اصلی این فیلم سه روز قبل از پخش سراسری فیلم در فضای مجازی بود و با وجود اینکه فردا قرار است فیلم پخش سراسری شود هم اکنون در کانال های تلگرامی موجود است

    • درود بر شما امیدوارم پس از این علاقمندان دوبله بتوانند تازه ترین خبرها و گزارش های این بخش را از کانال ایجاد شده دریافت کنند.

  • با تکه‌هاییش موافقم و با تکه‌هاییش مخالف. به نظرم این متن بیشتر نظره تا نقد. اما، اگر بخوام نظر خودم رو بگم، باید بگم من شدیدا با این سریال مشکل دارم. کلا با شکل و شما و حال و هواش مشکل دارم. یک معجون خاله‌زنکی تخیلی به ظاهر رئاله که برای قلقلک دادن هوس‌های مخاطب ساخته شده، نه برای لذت بردن و بهبود سطح فکر و فرهنگ مخاطب. مصداق بارز یک فیلم مستهجن سافتکور، در چارچوب موازین وزارت همیشه وزین ارشاد!

    متاسفانه – و عین این حرف رو از دهان بعضی مخاطب‌های این سریال شنیدم – استقبال مردم از کارهای سطحی‌ای مثل عاشقانه و سلام بمبئی و غیره، به خاطر نبودن محتوای بهتره. فرض کنید همین مردم به بهترین سریال‌های درام دنیا که به هزار و یک دلیل امکان فارسی کردنشون نیست – و زیرنویس‌هاشونم به لعنت خدا نمی‌ارزه – دسترسی داشتن. کسی که "زنان سرسخت" و "فرندز" دیده، برای عاشقانه و عشق تعطیل نیست و شاهگوش و امثالهم تره هم خورد نمی‌کنه!

    فقریه که در جامعه بیداد می‌کنه. از این لفظ عمومی استفاده می‌کنم، چون به نظرم فقر مادی و معنوی و فرهنگی همه در این فاجعه ملی دخالت دارن. سرمایه محدود و تورم به کسی اجازه نمی‌ده که دست به تولید اثر حقیقتا فاخر بزنه. فقر آزادی بیان که جای خود داره! فقر معنوی هم از این حیث که نه کار هنری درست و درمون به مقدار کافی داریم، نه فکر هنری و فرهنگی درست و حسابی. فقر فرهنگی هم که نیاز به توضیح نداره. اگر کاری باشه که ارزش تماشا و وقت گذاشتن داشته باشه، بندرت براش تبلیغ درست و حسابی می‌کنن. عمده قشر فرهیخته ما هم که فقط منتظرن یه چیزی جریان‌ساز بشه و اسکاری چیزی بگیره تا اوانگاردانه و فخرفروشانه اونو تبلیغ کنن!

    اگر شرایط به نحوی بود که مستهجن و فاخر در کنار هم کار کنن، شاید به یک حد وسطی می‌رسیدیم. اما در حال حاضر عمدتا با محتوایی روبروییم که نه وسطه، نه مستهجنه نه فاخر. تو اوته! محتوایی که یه سری ایده رو از فیلم‌های خارجی می‌گیره، یه مشت دیالوگ چرندغیرفارسی رو از زیرنویس‌ها عاریه می‌گیره و وصله می‌کنه – منظورم لزوما با عاشقانه نیست، کل سینما و هنر کشور رو عرض می‌کنم، علی‌الخصوص شاعرنماهامون، یا بعضی انیمیشن‌ها و گیم‌های ایرانی که انگار متنشون رو گوگل ترنزلیت نوشته – و یه سری ایده غیرواقعی رو کیسه می‌کنه رو آشی که بخته و مخاطب رو خام می‌کنه.

    گذشته از این‌ها، یه چیزی برام خیلی جالبه! کسانی رو سراغ دارم که از دیدن "ارباب حلقه‌ها" یا آثار فاخر رزمی هنگ کنگ، مثل "ببر خیزان، اژدهای پنهان" ابا دارن، با این توجیه که "خالی بندیه" و همین افراد، برای عاشقانه‌ها و اوکیاها له له می‌زنن! در حالی که اون‌ها در قالب نماد و تمثیل، ابعاد حقیقی از بشر رو به نمایش می‌ذارن، و این‌ها چیزهایی رو به تصویر می‌کشن که از فرط سنگینی اغراق، رو سنگ بذاری آب می‌شه‍!

    به قول فرهیخته‌نماهای تلگرامی و تقتقه‌مند، "کجا داریم می‌ریم؟"!!! والا

مرا در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید