ماجرا از آنجا آغاز شد که روسای محترم دولت های پیشین تصمیم گرفتند خرق عادت کنند و ریاست این سازمان را که از اساس به دلیل مشکلات دیرینه اش به مردانی در هیبت رستم دستان نیاز داشت ، به زعم خود به بانوان محترمی بسپارند که متاسفانه هیچ شباهتی به گرد آفرید نداشتند …
صبح یک روزی پاییزی ، تماشای بزرگمردی در تلویزیون که همگان به ایستادگی ، همت و تلاش های موثر او در سه دهه گذشته اعتراف دارند و او را نماد یک مدیر دلسوز ، فهیم و کار بلد می دانند ، حسرتی را در دلها باقی نهاد . دکتر محمد باقر صدوق مدیر ارشد سازمان محیط زیست ایران پس از سالها خدمت صادقانه در استانهای کشور ، در شرایطی به عنوان معاون سازمان محیط زیست در مقابل دوربین های تلویزیونی نشست که در اثر عارضه بیماری ، دچار لرزش شدید دست ها بود و سعی او برای کنترل این عارضه ، راه به جایی نمی برد و تصویر برداران نیز ناگزیر از بستن کادرهایی بسته تر از او بودند تا حرکات ناخواسته دست هایش تمرکز بیننده را سلب نکند . در برنامه روز از نو ی بیست و سه آبان اینانلو با درک حال دکتر صدوق بیش از اندازه متعارف حرف زد تا بخشی از مکنونات قلبی و بغض های در گلو مانده دکتر را در این سالها پژواک دهد . یادم نمی رود دکتر صدوق دو سال پیش در پاسداری از محیط و منطقه حفاظت شده پارک سرخه حصار تهران ، به سختی مورد ضرب و شتم متجاوزان به حریم این پارک ملی قرار گرفت . او نیز مانند یکصد و پنجاه شهید پاسدار سازمان ، به عادت همیشگی خود ، از پشت میز مدیریت محیط زیست استان به استقبال خطر رفت و مرعوب خشونت مهمانان ناخوانده نشد .دکتر صدوق صاحب تالیفات متعدد علمی و از نوادر مردانی است که با تمام وجود به کارشان عشق می ورزند و در حراست از اقلیم ایران عزیز هیچگاه تن به سازش و تمکین در برابر گروه های فشار چه رسمی و چه از نوع غیر رسمی آن نمی دهند .
حسرتی که باقی می ماند آن است که چرا دیر به یاد چنین سرمایه های بی بدیلی می افتیم و از انرژی و توان شگرف آنان در مراکز ستادی زودتر استفاده نمی کنیم . قطعا حسن انتصاب ایشان از سوی ریاست سازمان اگر چه با تاخیر ، جای تقدیر دارد و باید از خداوند بزرگ ، سلامتی وجود دکتر و بهره گیری از خصال نیکوی او را تا سالیانی طولانی تر طلب کنیم .
* اشاره به کتاب خصال اثر عالم شیعی شیخ صدوق می باشد .
اضافه کردن نظر