حسن فتحی که در فصل دوم افت عجیبی را در سریالش شاهد بود،فصل سوم را با چند اتفاق تکان دهنده پیوند زد. او با وجود نتایج منفی کنار گذاشتن بزرگ آقا (علی نصیریان) ریسک حذف برخی از شخصیت های محبوب سریالش از جمله هاشم (مهدی سلطانی) را به جان خرید و جذابیت دراماتیک را ترجیح داد.دیگر اتفاقات متوالی و جالب توجه در قسمتهای اخیر سریال از جمله دستگیری فرهاد (مصطفی زمانی)،شدت گرفتن کینه شهرزاد (ترانه علیدوستی) از قباد(شهاب حسینی)،مواجهه قباد و شاپور(رضا کیانیان) در فقره قتل هاشم،جدی شدن توطئه چینی های سروان آپرویز (امیرجعفری) و کنجکاوی تماشاگر برای سردرآوردن از جزییات نقشه هایش و کلی ماجرای ریز و درشت دیگر، فصل آخر شهرزاد را دوباره به روزهای اوجی نزدیک می کند که در سری نخست تجربه کرد.
تاکتیکهای فتحی و نغمه ثمینی در روایت فصل سوم مناسبت درستی با نحوه به تصویر کشیدن متن توسط کارگردان داشته و هر یک مکمل یکدیگر شده اند.هر چند همچنان فتحیِ کارگردان، تعلق خاطر خود را به سینمای فارسی،نشانه های جاهلی و نیز فضای مافیایی سه گانه «پدرخوانده» در نحوه اجرای اپراگونه و ریتمیک برخی سکانسها حفظ کرده است.
نگاه کنید به حرکات موزون شاپور در فرمان ترور هاشم و شاگردش و یا وضع حمل اکرم(گلاره عباسی) و رقص اغراق آمیز سروان آپرویز و یا همان کاراکتر ویتو کورلئونه گونه بزرگ آقا در سری اول.علاقه ای که باید به عنوان شناسنامه ساخته های فتحی و امضای خاصش بدون بهانه گیری زیاد پذیرفتشان. هرچند همچنان اصرار او در باز کردن پای وقایع سیاسی مثل کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت دکتر مصدق که از سری اول ریشه گرفت و به طرز حوصله سر بری در این سری با قضیه اقدام به فراری دادن دکتر مصدق و کافه نشینی های روزنامه نگاران قصه با دیالوگهای پرطمطراق شان ادامه یافت،آن هم در سریالی عامه پسند قابل هضم نیست.
در هر حال شهرزاد اگر با همین فرمان پیش رود و به فینالی رضایت بخش هم ختم شود،پرونده این سریال با فراموش شدن نزول کیفی فصل دوم با حسن ختام بسته خواهد شد.
در سوی دیگر سریال «گلشیفته» با ادعای جانشینی «شهرزاد» و مصادیق روشن علایق سازندگانش به این آرزو قرار گرفته. امیدوارم اینجا بحث ذهنیت قبلی تماشاگران از توفیق «شهرزاد» را پیش نکشید که بیشتر شبیه به توجیه جلوه می کند.
«گلشیفته» بر خلاف «شهرزاد» نه تکلیفش با خودش مشخص است و نه کوشیده و نه توانسته دست کم به موازات هدفش گام بردارد.سریالی که از سر رو رویش ادعای کمدی بودن می بارد،در کل یک قسمت به اندازه دو سه دقیقه هم بامزه نیست. در قسمت دوم سریال ایده شوخی با برنامه «نود» و عادل فردوسی پور در حد شوخیهای جُنگ «خنده بازار» هم نبود.یا در قسمت شوخی ادا درآوردن راحله گلشیفته(مهناز افشار) و گلی دلگشا(نازنین بیاتی) در پشت سر پدر با وجود ایده جذابش روی کاغذ، چنان در اجرا لوس و عقیم ماند که احتمالا نویسنده را هم راضی نکرد.
بهروز شعیبی بشدت در اجرای کمیک معدود ظرائف و شوخی پردازی های فیلمنامه خشایار الوند ناتوان و دست و پا بسته به نظر می رسد.ایده ای ندارد و کم تجربگی اش در دنیای کمدی، او را از پروراندن تصویری همین تعداد شوخیها و موقعیتهای کمدی بازداشته.ضمن اینکه او و تهیه کنندگان سریال حتی در قسمت سوم هم شناخت ناکافی خود از ظرفیتهای شبکه نمایش خانگی را ثابت کرده و سریالی تحویل داده اند که در خوشبینانه ترین حالت، بینندگان تلویزیون می توانستند بدون پرداخت هزینه ۵۰۰۰ هزار تومانی بابت هر قسمتش،در تلویزیون تماشایش کنند.سریال حتی در پایان قسمت سوم قصه اش، آنچه شایسته سریالی با توزیع هزینه بر هفتگی باشد ارائه نکرده. نه قضیه ادامه تحصیل گلی دلگشا با وجود ممانعت های لجوجانه پدرش جذابیت چندانی دارد و نه ارجاعات آبکی به قضیه محدودیت های زنان قهرمان ورزشکار و نه چالش های زناشویی بی رمق و خنک زوج راحله و فواد(سیامک انصاری) محلی از اعراب دارند.
شعیبی حتی در قسمت سوم، گاف بدوی وارد شدن بوم به کادر را در سکانس گفت و گوی راحله و فواد در آشپزخانه هم از خود به جای گذاشت تا فهرست ندانم کاریهای سریال کامل شود!
با این وضع بعید هم به نظر می رسد «گلشیفته» در قسمتهای بعدی سرپا شود.بویژه اینکه شنیده های ما حکایت از آن دارند به دلیل ضبط اغلب قسمتهای سریال، کار از کار گذشته و امکان تصحیح رویه حاضر از دست رفته.
منبع: سایت بانی فیلم با تلخیص
اضافه کردن نظر