مشروح سفرنامهام به کره جنوبی در سالهای گذشته درشماره ۱۲ فصلنامه فرهنگی و هنری رازان(بهار۱۳۹۹) به مدیر مسئولی «یوسف نیکفام» منتشر شده است. متن کامل این سفرنامه با عنوان: «سفرنامه کره جنوبی سرزمین افسانهها و پیشرفتهای شگفتانگیز»» را در ادامه می خوانید:
سفرنامه کره جنوبی سرزمین افسانهها و پیشرفتهای شگفت انگیز
در تاریخ ۱۴ تا ۱۸ ژوئن ۲۰۱۰ برابر با ۲۴ تا ۲۸ خرداد ۱۳۸۹برای بازدید از نمایشگاه رسانهای سئول به دعوت شرکت مجری آن نمایشگاه یعنی KMCM به همراه نمایندگانی از کانونپرورشفکریکودکانونوجوانان و نیز دوستانم در موسسه انیمیشن حور -که در واقع به کمک آنها در فهرست شرکت کنندگان در نمایشگاه قرار گرفتم- از طریق سالن ترانزیت فرودگاه بینالمللی دبی راهی سئول پایتخت کره جنوبی شدیم. تفاوت این سفر با معدود سفرهای خارجی قبلیام در آن بود که پرواز ما تا رسیدن به مقصد ده ساعت به درازا انجامید و در این مدت با استفاده از نمایشگر هوشمندی که در پشتی صندلی جلوی هر مسافر تعبیه شده بود با بیحوصلگی سکانسهایی از چند فیلمسینمایی را دیدم و عناوین بعضی از خبرها را در سایتهای خبری از نظر گذراندم. در این فاصله زمانی که با دو وعده غذا توسط مهمانداران امارات ایرویز پذیرایی شدیم، بقیه ساعات را یا به خواب گذراندم و یا از طریق همان نمایشگر، مسیر شبیهسازی شده دوحه تا سئول را مرتباْ کنترل میکردم؛ بطوریکه وقتی از آسمان کشورهای مختلف آسیایی عبور میکردیم، در ذهنم به دنبال یک مابه ازای تصویری یااطلاعاتی از آن کشور بودم.
ایرباس پهنپیکر A380 با ظرفیت ۳۰۰ مسافر شمارش معکوس برای فرود را آغاز کرده بود و من با کنجکاوی سیری ناپذیر برای ورود به کشور و سرزمینی که بیشتر آن را از پس زمینه سریالهای افسانهای و فیلمهای سینمایی دیده بودم لحظه شماری می کردم. در بین مسافران هواپیما ملیتهای مختلف قابل مشاهده بودند و این تنوع نژادی به خوبی نشان میداد که کشور مقصد به دلیل گسترش رابطه با اغلب کشورهای جهان و سرمایهگذاری مشترک با شرکتها و کمپانیهای مختلف فنی، صنعتی، پزشکی و هنری در مسیر توسعه گامهای بلند و مطمئنی را برداشته است.
پیش از ظهر و در حالیکه باران تن زمین را به خوبی شسته بود، در فرودگاه اینچئون سئول بر زمین نشستیم. کره جنوبی در بخش جنوبی شبه جزیره کره واقع شده است و غرب و شرق آن به دریای زرد و دریای شرق( ژاپن) محدود است. از شمال با نیمه و وصله ناجور خود، کره شمالی همسایه است و از جنوب به دریای چین راه دارد. سئول جمعیتی تقریبا به اندازه تهران دارد و یک چهارم جمعیت کره در آن زندگی میکنند. در یکسال گذشته که فیلم سینمایی انگل محصول کره جنوبی به دلیل دریافت جوایز متعدد سینمایی، در دنیا به خوبی دیده شد، همگان دریافتند که این کشور به ظاهر پیشرفته از دوقطبی فقر و غنا در رنج است و حاشیه نشینی همچون زگیلی، سیمای شیک و زیبای پایتخت را زشت کرده است. در فرودگاه، ما ایرانیها تنها مسافرانی بودیم که به رغم عبور از گیت ورودی به یک بخش اداری هدایت شدیم تا آقای رضاتقدسی مدیر تولید موسسه حور به نمایندگی از جمع، پاسخ سوالات یکی از ماموران را بدهد. چند ساعت بعد در هتل از پیش رزرو شده، که هزینههای آن به جز غذا از سوی میزبان تقبل شده بود، به خواب رفتیم تا فردا برای حضور در نمایشگاه و بازار رسانهای و راه اندازی غرفههای مرکز سرگرمیهایسازنده کانون پرورشفکری کودکانونوجوانان به مسئولیت آقای قادری و غرفه موسسه حور به مسئولیت آقای کسرایی آماده شویم.
بازاری نه برای داد و ستد!
قبل از هرچیز بگویم که دومین دوره این بازار در روزهای ۱۵ و ۱۶ ژوئن در حالی برگزار شد که بر خلاف دور اول آن سازمان صداوسیما به عنوان بزرگترین خریدار برنامههای تلویزیونی، فیلم و انیمیشن به این بازار دعوت نشده بود. احتمالا این اقدام پس از آن صورت گرفته بود که از عملکرد نمایندگان بازرگانی صدا وسیمای ما در دوره قبلی نمایشگاه ابراز رضایت نکرده بودند. انگیزه دعوت از دو نماینده کنونی از ایران برای اولین بار آن بود که در آینده باب همکاری مشترک در تولید و همکاریهای بازرگانی بین کانون پرورش و حور گشوده شود.
بر خلاف مارکتهای معمول در جهان، بخش بازار نمایشگاه فقط برای حمایت از شرکتهای تولید کننده کرهای و گذاردن دست آنها در دست خریداران از سایر نقاط جهان بود. در کارت شناسایی همه مهمانان کلمه خریدار buyer به وضوح قید شده بود تا مبادا شرکت کنندگان متقابلا"در صدد معرفی کالا و متاع خود برآیند. اینکه این عمل تا چه حد در تامین اهداف بازار، تاثیر منفی به جای گذارده باشد و مهمانان در بازگشت به کشورهای متبوع شان چگونه به آن پاسخ دهند، نیازمند گذشت زمان و آگاهی از تعداد واقعی معاملات انجام شده در آینده خواهد بود. البته بسیاری از شرکت کنندگانی که فاقد بنیه کافی برای تولید انبوه تولیدات تصویری هستند و در این نمایشگاه خیمه زده بودند، قطعا از نمایشگاه با دست پر به کشورشان بازگشتهاند اما برای ممالکی نظیر ایران که بشدت نیازمند بازار برای فروش محصولات شرکتهای دولتی و خصوصی خود هستند، حضور در مارکتهایی نظیر سئول به استراتژهای متفاوتی نیازمند است که شاید انجام معامله پایاپا یکی از آنها باشد. به هر حال غیبت صداوسیما با توجه به دست گشاده آن برای خرید فیلم و سریال و دیدار چند ماه پیش رییس این سازمان از کره و دیدار و گفتگو با همتایان کرهای، پرسشی است که تا کنون جوابی برای آن نیافتهام.
درس عبرت
سالهاست همزمان با جشنواره فیلم فجر، به تشکیل بازار فیلم در جنب آن اهتمام میورزیم و متاسفانه به جای آنکه این بازار را به محملی برای عرضه و فروش محصولات داخلی قرار دهیم، بیشتر مهمانانی که به دعوت ما به ایران میآیند، در نقش ما ظاهر میشوند و تبدیل به فروشنده آثار خارجی به ما میگردند. به عبارت دیگر هزینههای تشکیل بازار و پذیرش مهمانان با ما، سود و عواید بازار برای آنها!
در اینجا اما میزبان کره ای با تدارک لازم و برنامهریزی کاملا" حساب شده ترتیب ملاقاتها و گفتگوهای مهمانان با شرکتهای کرهای را داده بود و شرکتهای ایرانی و غیرایرانی فقط امکان گفتگوی رسمی با کسانی را داشتند که از قبل میزبان آن را تایید کرده بود. در همین رابطه مترجمین کرهای در ملاقاتهایی که فهرستی از آنها را در اختیار داشتند، حضور مییافتند و علاوه بر کار مترجمی فرازهای مهم صورت مذاکرات را به دقت ثبت میکردند. به هر حال بد نیست برای یک بار هم که شده بازار فیلم فجر یا مستند حقیقت را به گونهای سازماندهی کنیم تا صف خریداران واقعی با کسانی که با مقاصد توریستی یا فروش کالاهای فرهنگی خود به ایران میآیند از هم جدا شود و از آن مهمتر بفهمیم که چند نفر خریدار جدی و پای کار، حاضرند برای جنس ایرانی رنج سفر را بر خود هموار کنند. عدم انتشار رسمی دستاوردهای سازمانهای دولتی در عقد قرارداد فروش آثار ایرانی در سه دهه گذشته، موید این ادعاست که هنوز مناسباتی کاملا" حرفهای بر بازرگانی بین المللی سینمای ایران حاکم نیست و ما هر ساله به این دلخوشیم که در بین کمپانیهای کوچک و بزرگ تولید کننده و پخش کننده دنیا، جایی را به خود اختصاص دهیم و به همین بسنده کنیم که سینمای ایران هنوز زنده است و به کوری چشم بد خواهان نفس میکشد.!
مترجم وارد میشود
تدریس رشته زبان فارسی در یکی از دانشگاههای سئول، کافیست تا دست شرکت کرهای برای تامین و اعزام مترجم به نمایشگاه باز باشد و ما در طی اقامت در آن کشور شاهد شیرین زبانی مترجمین جوان کرهای باشیم. این عده که طی سالهای اخیر بیشتر همراه و ملازم بازرگانان ایرانی و مدیران و کارشناسان اقتصادی و صنعتی کشورمان بودهاند، تجربه هم کلامی با ما اهالی فرهنگ را نیز به انبان تجاربشان میافزایند. گفتگو با این عده، دریچهای را به روی ما برای آشنایی با مردم کره و فرهنگ و رفتار آنان میگشاید. مقایسه خصلتها و عادات ایرانیان و کرهایها از زبان مترجمینی که در ایران هم اقامت داشتهاند، نیازمند مجال دیگری است که البته در یک نگاه کلی مبین قانون گرایی بیشتر چشم بادامیها نسبت به هموطنان جان است.!
با یک روز تاخیر دختر جوان نسبتاْ قدبلندی که مویی سیاه و چتری دارد با زبان شیرین فارسی خود را به عنوان مترجم به ما معرفی میکند. مترجم مادری ایرانی و پدری کرهای دارد. او فارسی را به جز دانشگاه از مادرش یادگرفتهاست. از آنجا که با حس سرکش کنجکاوی ما ایرانیها به خوبی آشناست، پیشدستی میکند و داوطلبانه و سخاوتمندانه اطلاعات را روی دایره میریزد. علاوه برآنچه که گفتم، میگوید آشنایی پدرش با مادرش به دورانی برمیگردد که پدر مدتی در تهران در یک پروژه کار میکرده است و در سلسله روابطی با مادرش آشنا میشود و در نهایت بعد از ازدواج راهی کره میشوند. مترجم بعد از اینکه از حرفهسینمایی ما آگاه میشود میگوید مادرش از طریق اینترنت سریالهای تلویزیونی ایران را دنبال میکند اما خودش علاقهای به فضای فیلم و سریالهای ایرانی ندارد. روزهای بعد در یک بزنگاه از مترجم میپرسم نظرش در باره ایرانیها چیست؟ میگوید شما برخلاف بعضی از مردان ایرانی از من آدرس کلوب شبانه را نگرفتهاید و این قدری برایم تعجب برانگیز است.! او ادامه میدهد هیچوقت نتوانستم این را درک کنم که چرا شما ایرانیها اینقدر با اعتماد به نفس اصرار دارید که هنر نزد شما هست و بس!
داستان بی پایان اشغال
در نمایشگاه، اسراییلیها چندین غرفه را به خود اختصاص داده بودند اما عملا" در کمتر از نیمی از غرفهها حضور داشتند. به نظر میرسید برای اشغالگران فلسطین، طرح نام این دولت و حضور نیم بندش در چنین مجامعی کافیست. به گمانم تلاش مذبوحانهای دارند تا خودشان را نخود هر آشی بکنند. آن روزها در شرایطی که موج تازهای از محکومیتها به دلیل حمله سربازان صهیونیست به کشتی صلح ترکیهای، در جهان برخاسته بود، شاید فرار از انزوای جهانی و خود را در منظر و مرآ قرار دادن از جمله شگردهای دولت اسرائیل بود. بخواهیم یا نخواهیم رد پای اسرائیل امروزه در بسیاری از فستیوالها و بینالهای سینمایی و هنری پیداست. به یاد دارم زمانی که برای شرکت در جشنواره فیلم منبر طلایی به کازان روسیه رفته بودم در آن جشنواره به ظاهر مسلمانی هم فیلمهای اسرائیلی را در بخش مستند جشنواره دیدم.!
یک شاهد دیگر
در نمایشگاه حضور پایاپای بازیهای ویدیویی و رایانهای در کنار فیلم سینمایی، انیمیشن، اسباب بازی و برنامههای تلویزیونی، مبین قرابت و بده بستان این مدیومها با همدیگر است. به عنوان مثال شخصیت کارتونی در یک فیلمسینمایی، به چنان درجهای از شهرت و محبوبیت میرسد که سریال و وب سری آن ساخته میشود. در ادامه بازی کامپیوتری با محوریت همان کاراکتر در خط تولید قرار میگیرد و بعد از آن نوبت به آن میرسد که شرکتهای اسباب بازی دست به کار شوند و تولیدات متنوعی را بر اساس همان کاراکترهای پرطرفدار بسازند و راهی بازارهای سراسر جهان کنند. در ایران تلاشهای پراکنده و نه چندان موفقی در این زمینه صورت گرفته است که متاسفانه راه به جایی نبرده است. دلیل این ناکامی آن است که حق مولف و کپیرایت در اینجا جدی گرفته نمیشود و سایه دولت بر تولیدات تصویری سنگینی می کند و اصولاْ دغدغهای برای بازگشت سرمایه وجود ندارد. در ایران شرکتها و نهادهای دولتی و سرمایهگذاران خصوصی از زمان پرورش یک ایده و انجام تحقیق و نگارش برای فیلمنامه همزمان باید زنجیره ارزش را جدی بگیرند و به طراحی سری محصولات و فراوردههایی فکر کنند که با عرضه آنها در بازار به سود قابل قبولی برسند. در واقعیت تهیهکنندگان سینما تنها دلخوش به گیشه سینماها و عرضه محصول در نمایش خانگی هستند و در غیاب خریداری مانند تلویزیون که اغلب محصولات سینمایی را مغایر با ضوابط پخش خود میداند؛ کمتر فیلمی را میتوان یافت که با اقتباس از داستان و یا شخصیتهای آن، انیمیشن،گیم و اسباب بازی تولید شده باشد. سرمایهگذاری برای تولید همزمان فیلم سینمایی اعم از رئال یا انیمیشن و بازی رایانهای(گیم) بر اساس سناریویی نسبتا" مشترک( با فرض تفاوتهای فیلمنامه و بازینامه )، پدیدآورنده ظرفیتهای تازهای برای اقتصاد سینما و گیم در کشور خواهد بود.
صنایع جنبی
همانطور که پیشتر گفتم از دیگر قسمتهای جذاب نمایشگاه فروش امتیاز و لایسنس شخصیتهای محبوب فیلمها، انیمیشنها و بازیهای ویدیویی بود. character licensing فرآیندی است که پس از ثبت بین المللی امتیاز شخصیت های اصلی یک اثر هنری در صدد بازاریابی برای آن برآمده و چگونگی بهره برداری از این حق را در متن قراردادهای منعقده به روشنی مشخص میسازد. در ادامه فعالیت مکمل دیگری، با طراحی و تولید اختصاصی انواع عروسک ها، اسباب بازی، لوازم التحریر و اشکال متنوع دیگر بعد تازهای به این صنعت میبخشد. در بازار KMCM شرکت های کرهای در بخش جداگانهای تحت عنوان show case طیف وسیعی از تولیداتی اینگونه را به نمایش گذاشته بودند تا در پیش پای مهمانان بساط دیگری برای فروش و دلربایی از آنان پهن کرده باشند. اگر کمی به گذشته برگردیم شهرت کاراکترهایی مثل کلاه قرمزی و پسر خاله یا زیزیگولو در عرصه سینما و تلویزیون، شخصیتهای انیمیشنهای نیروی انتظامی مثل سیاساکتی محصول همسفرانم از موسسه حور و عروسک های دارا و سارا در زمینه اسباب بازی کودکان، واجد ویژگیهای لازم برای ثبت ملی و سپس جهانی بودند تا از طریق تداوم ساخت فیلم و سریال، بازاریابی برای فروش محصولات جانبی مرتبط با آنها را فراهم کنیم. در همین ارتباط شاید یکی از ضعفهای عمده سینمای ایران در همه این سالها، نداشتن قهرمانان سینمایی بوده است. قهرمانانی که برای تماشاگر تداعی کهن الگوهای اساطیری را بکنند تا با یاد و خاطره آنها احساس تشخص و هویت بهتری کنند. حافظه من و شما کمتر به یاد میآورد که تصویر قهرمان فیلمی بر تی شرتها نقش بندد و در تن جوانان به معرض دید مردم کوچه و بازار گذاشته شوند.
خدمات قابل فروش
انیماتورهای کرهای نقش بسزایی در تولید محصولات شرکتها و استودیوهای امریکایی دارند. سرعت عمل بالا، جدیت و خستگی ناپذیری آنها و در یک کلام وجدان کاری بالای آنها از جمله مزیتهای نسبی صنعت انیمیشن در کره است. بدین ترتیب کشورهایی که تولید انبوه فیلم سینمایی و سریالهای انیمیشن را در دستور کار دارند، بر روی استفاده از نیروی انسانی کره حساب ویژه ای باز میکنند. از جمله محورهای مذاکره یکی از نمایندگان ایرانی در این بازار، نحوه بهره مندی از خدمات نیروی کار کره بود. به هرحال امروزه مشاهده اسامی هنرمندان یا شرکتهای کرهای در تیتراژ انیمیشنهای غربی به امر متداولی تبدیل شده است و این امر جدا از درآمدهای اقتصادی برای دولت و ملت کره، به ترویج مکتب و سبک زیباییشناسی انیمیشن کرهای در متن آثار غربی انجامیده است. اگر در قرون گذشته هنر مینیاتور از شرق آسیا توانست دریچه تازهای به روی نقاشی دنیا بگشاید، در حال حاضر همه چیز برای سیادت انیمیشن کرهای، چینی و ژاپنی مهیاست.
انقراض دیسکهای نوری
ده سال قبل درست در روزهایی که در ایران ناشران ویدیویی را ملزم به آن کردیم که دست از عرضه فیلم و سریال بر روی لوح فشرده VCD بردارند و از DVD بهره ببرند، در کره جنوبی سرعت بالای اینترنت برای دانلود انواع فیلم و برنامه و یا تماشای آنها بصورت استریم، استفاده از فلش و هاردهای اکسترنال و مقید بودن به تماشای فیلم در سینه پلکسهای مدرن شرایطی رقم زده بود که مصرف لوح فشرده اعم از سیدی و دیویدی به کمترین میزان خود برسد. سرمایه گذاری گسترده در کشورمان برای نصب و استقرار خطوط تولید CD_R و DVD_R که بعضا" بخشی از آنها به خطوط موسوم به PRERECORDER برای تولید لوح فشرده پر شده، اختصاص یافتهاندُ امروزه با تغییر الگوی مصرف اغلب تغییر کاربری دادهاند و یا با ظرفیت ناچیزی مشغول به کار هستند. با تحولات فناوری قابل پیشبینی بود که موسسات ویدیو رسانه به عنوان ناشران نسخه فیزیکی محصولات تصویری تحتتاثیر تکنیکهای تازهای چون VOD و IPTV قرار گیرند و به مرور عرصه را به ناشران اینترنتی واگذارند.
کمیت لنگ دیپلماسی فرهنگی
در این سفر کوتاه دریافتم علیرغم حجم نسبتا"بالای مبادلات بازرگانی بین ایران و کره و درصد قابل توجه نمایش تولیدات فیلم و سریال و انیمیشن کرهای در شبکههای تلویزیونی کشورمان، در کره جنوبی فاقد رایزن فرهنگی هستیم و این خلاء را وزارت امور خارجه با اعزام یک کارشناس فرهنگی جبران کرده است. بی خبری سفارت کشورمان از بازار رسانهای سئول و بی میلی آن برای آگاهی از کمیت و کیفیت حضور نمایندگان ایرانی در بازار KMCM معنایی جز این ندارد که دستگاههایی همانند سازمان فرهنگ و ارتباطات و وزارت امور خارجه باید اقتضائات فرهنگی و رسانهای حال حاضر جهان را بهتر درک کنند و مناسبات و تحولات آن را همواره رصد کنند. قطعا"حضور رایزنان و کارشناسان جوان مسلط به راز و رمز رسانههای نوین ازجمله گیم، سینمای دیجیتال و تکنیکها و فناوریهای مربوط به تولیدات تصویری، عمق و معنای بیشتری به گسترش روابط سیاسی فرهنگی کشورمان با سایر دولتها خواهد بخشید. صنعت سینما و بازی کامپیوتری در دو کشور ایران و کره میتوانند محمل مناسبی برای بسط و گسترش روابط دو کشور باشند و دولتها هر یک در راستای منافع ملی خود از این رسانهها نصیب و بهره لازم را ببرند.
روز پایانی و ضیافت ناهار
طی چند روز اقامتمان در سئول قید رفتن به رستورانهای شهر را زدیم؛ بوی آزاردهنده زهم ماهی در بدو ورود به آنها ما را پس میزد و به همین خاطر ترجیح دادیم با ساندویچ های مکدونالد و دنر کباب سد جوع کنیم. در آخرین روز نمایشگاه بعد از انجام مراسم کوتاه اختتامیه، مهمانان همگی به ضیافت ناهار وزیر فرهنگ کره هدایت شدیم. برای پرهیز از خوردن گوشت، تن به رژیم غذایی وجترینها دادم و میوه پخته سفارش دادم. از سفارش خود خیلی زود پشیمان شدم چون وقتی اولین تکه بادمجان را به زیر دندان بردم احساس کردم بادمجان خامی است که فقط قدری گرم شده است.!
طعم این مثلاْ غذا وقتی از یادم رفت که روزی در گلگشتمان در محلههای سئول چشممان به یک مسجد اهل سنت افتاد که با سرمایه دولت عربستان ساخته شدهبود. بعد از اقامه نماز بوی کباب ایرانی شامه ما را تحریک کرد و پرسشگرانه روانه یافتن منشا بو شدیم. سر یک کوچه تابلوی رستورانی به زبان فارسی، کرهای، عربی را دیدیم. هنوز نگاه مشتاقمان در کوچه برای کشف رستوران در حال جستجو بود که چند مرد ایرانی به گرمی از ما استقبال کردند و از لهجه شیرینشان دریافتیم که خوزستانی یا جنوبی هستند. خود را اهل آبادان معرفی کردند و مشغول کار در همان گمشده ما یعنی رستوران ایرانی بودند. با دعوت آنها در صندلیهای رستوران جاخوش کردیم و با یاد وطن و سفارش کباب کوبیده و برنج دلی از عزا درآوردیم.
طی یک روز که فرصت گشت و گذار در شهر را داشتیم ابتدا در خیابان تهران سئول، در فروشگاهی که یک زوج ایرانی آن را اداره میکردند، چند سوقات اصالتا چینی! خریدیم و برای دقایقی حس غربت را با شوخی و بگو و بخند از دل هموطنان جان درآوردیم. بعد از ظهر همانروز با موجی از جمعیت عمدتا جوان که لباس تیم فوتبال کره را به تن کرده و پرچم کره را در دست گرفته بودند، راهی یکی از خیابانهای مرکزی شهر شدیم. ساعتی بعد قرار بود دومین بازی تیم کره در جام جهانی به میزبانی افریقای جنوبی این بار در برابر آرژانتین برگزار شود. کرهای ها که بازی اول در گروه B مسابقات را در برابر یونان انجام داده بودند و با نتیجه دو بر صفر به عنوان تیم برنده از زمین خارج شده بودند؛ در انتظار دومین برد تیمشان بودند. در خیابان پهنی که عرضی برای عبور ۱۰ خودرو داشت، جایگاه ویژه ای را درست کرده بودند و یک LED به قاعده پرده سینما در آن گذاشته بودند. قبل از پخش بازی تیم کره، گروه های موسیقی یک به یک بر روی صحنه میرفتند و به اجرای قطعات شاد میپرداختند. غوغایی در خیابان برپا بود و هزاران نفر سرخوشانه همزمان به رقص و پایکوبی مشغول بودند. همان شب با خبر شدیم که آرژانتین با زدن ۴ گل از کره استقبال کرده بود و کرهایها امیدوارانه چشم به بازیهای بعدی خود و نتایج سایر تیم های گروه B در جام داشتند.
مهمانانی که در کره جاخوش کردهاند
صبحها وقت خوردن صبحانه بیآنکه بخواهیم در رستوران هتل با نظامیان آمریکایی هم سفرهایم.! بخش بزرگی از شهر سئول به پایگاه نظامی آمریکائیها با نام یونگسان اختصاص دارد و این به جز پایگاههای عملیاتی در خارج از سئول است. آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم در نیمه جنوبی شبه جزیره کره مستقر شد و شوروی هم راضی به ماندگار شدن در نیمه شمالی شد. کره یکپارچه تا قبل از وقوع جنگ دوم در تصرف ژاپن بود و پس از آن عملا به دو دولت با گرایشهای سیاسی کاملا متضاد تقسیم شد. در سال ۱۹۵۰ رهبر جاه طلب کره شمالی به قصد فتح نیمه جنوبی شبه جزیره، دست به لشکرکشی زد و آتش جنگ موسوم به جنگ کره را برافروخت. بعد از سه سال خون و خونریزی بی حاصل، آتش بس برقرار شد اما تا این زمان توافق صلح حاصل نشد؛ سهل است جرقه تنشهای لفظی و نظامی هر چند وقت یکبار به بهانه های مختلف زده شد. حاصل رقابت ابرقدرتهای بلوک شرق و غرب توسعه پایگاههای نظامی آمریکا در کره جنوبی و تسلیح رقیب آن در شما توسط روسیه و چین بوده است. برای دولت میزیان یعنی سئول ۲۲ پایگاه آمریکا سالانه حدود ۹۰۰ میلیون دلار آب می خورد.
تظاهرات فرهنگی و آیینی
به دلیل مساحت کم شهر سئول، ساخت بزرگراههای طبقاتی و نیز گسترش خطوط مترو که در آن زمان (۲۰۱۰) به ۹ خط رسیده بود در اولویت مدیریت شهری پایتخت است. در قطارهای مترو عادت به مطالعه کتاب در بین شهروندان کاملاْ محسوس بود و در این سالها که اینترنت نسل چهار و پنج قابلیتهای تلفنهای همراه را افزایش داده است، بعید نیست که کرهایها هم مثل سایر مردم جهان سرهایشان را در گوشیها فرو برده باشند. در بسیاری از ایستگاههای مترو و در سکوهای سوار شدن یک دیوار شیشهای بین مسافران و قطار حائل است و درهای قطار در جایی باز و بسته میشوند که در دیوار شیشهای هم ورود و خروج تعبیه شدهاست. از مترجم دلیل این کار را میپرسم؛ توضیح میدهد در کره فرقههایی هستند که با قرار قبلی دست به خودکشی جمعی میزنند و مترو یکی از مکانهای خودکشی آنهاست.!
از آنجا که ۴۶درصد مردم کره به هیچ دین و مذهبی پایبند نیستند، مبلغین مذهبی عمدتاْ جوانان مسیحی، در مراکز تجاری و پر رفت و آمد در حال تبلیغ هستند و به رهگذران بروشور و کتابچههای راهنما می دهند.
هر دو کره از فرهنگ و هنر کشور همسایه چین متاثر هستند زیرا در گذشتههای دور، بخشی از چین بزرگ بودهاند. در کره هنر مدرن و سنتی طرفداران و مشتریان خود را دارند. هنرسنتی تحت تاثیر آموزههای کنفوسیوس و تاتویسم است. در مرکز سئول یکی از مراکز جذاب گردشگری کاخ به جامانده از سلسله چوسان است که نام آن گیونگبوکگانگ است.نگهبانان این کاخ که لباسهای سربازان چوسانی را به تن دارند، هر چند ساعت یکبار با آیین و موسیقی ویژهای کشیک خود را تحویل نگهبانان بعدی میدهند و جمعیت زیادی را محو تماشای حرکات کاملاْ جدی خود میکنند. فضای این کاخ که در فضای مشجر و بزرگی با عمارتهای متعددی بنا شده است تداعیگر حال و فضای سریالهای تاریخی کره است که در تلویزیون آنها را زیاد دیدهایم. گروه ما آخرین عکسهای یادگاری خود را در این مکان زیبا گرفت.
درمسیربازگشت و همه سهم سینمای ما
در بازگشت کابوس پروازی طولانی و نشستن بر یک صندلی دوباره به سراغم میآید و ناگزیر دوباره با دستم نمایشگر روبرویم را لمس و منوی آن را برانداز میکنم. در سبد فیلمهای سینمایی سهم سینمای ایران فقط سه فیلم میم مثل مادر، بازنده و قرمز است.! آثاری قدیمی و ملودرام که نمیتوانند معرف کامل و خوبی برای سینمای ایران باشند. سوال اینجاست که چرا در همه این سالها حقوق نمایش هواپیمایی فیلمها و بازیهای ایرانی به شرکتهای معتبر بینالمللی عرضه نشده است.؟ مشکل دقیقاْ چیست اگر در داخل؛ صراحت قانون، فتاوای مراجع تقلید در ممنوعیت و حرمت استفاده غیر مجاز از آثار سینمایی راه به جایی نمی برد!، حداقل از ظرفیتهای بینالمللی که پایبند به رعایت حقوق دیگران هستند، بیشتر سود ببریم. این اقدام علاوه بر آنکه تماشای آثار ایرانی را برای آندسته از هموطنانمان که کمتر فرصت این کار را دارند و یا ساکن خارج از کشور هستند، مهیا میسازد، سبب آشنایی بیشتر مسافران خارجی با محصولات سینمایی و تصویری کشورمان نیز میشود.
در اغلب پروازهای داخلی و خارجی شرکتهای هواپیمایی ایرانی متاسفانه چنین امکانات سرگرم کنندهای برای مسافران تعبیه نشده است و اگر کسی اهل مطالعه نباشد یا حس مطالعه در حین پرواز برایش ایجاد نشود، مجبور است به هر قیمتی خود را به خواب بزند یا تن به افکار پریشان و مغشوش بسپارد.
کار برادرم را راه بیانداز
در تهران همراهان زودتر از من از گیت ورودی فرودگاه امام خمینی می گذرند. نوبت بمن که میرسد نمیدانم مامور پلیسی که در باجه نشسته است، در وجنات من چه میبیند. از شغلم و محلی که در آن کار میکنم، سوال میکند. وقتی پاسخش را میدهم انگار که تیرش به هدف اجابت نشسته باشد، درخواست میکند تا در صدور مجوز برادرش که در یکی از دوایر وزارت ارشاد معطل مانده است، به او کمک بکنم. آنسوتر دوستان همسفر با نگرانی و ایما و اشاره، نگاه پرسشگرانهای بمن میکنند. با وعده و وعید از دست مامور خلاصی مییابم و با کشیدن یک نفس عمیق به همراهانی که منتظر من مانده اند ملحق میشوم.
در بیرون از فرودگاه، آفتاب ظهر آخرین روزهای بهار از ما استقبال می کند و ما را در آغوش گرمش میگیرد.
روزانه های سینمایی را در تلگرام دنبال کنید: http://t.me/cinemadailyir
اضافه کردن نظر