“گلوگاه” ساخته محمد ابراهیم معیری از نمونه های استثنایی سینمای کارگری ایران طی دو دهه اخیر است. منظورم از سینمای کارگری ژانر نیست، چون گونه ای به این نام نداریم. “گلوگاه” به اعتبار قصه و شخصیت هایش از جمله الگوهایی است که سینمای ایران کمتر به خود دیده است.
در شرایطی که سینمای شهری و آپارتمان نشین همه عوامل تولید را به نوعی عافیت طلبی و پرهیز از دردسرهای کار در طبیعت و محیط های پرخطر سوق داده است، تماشای صحنه هایی که بازیگران شاخه های نبشی آهن را در دست گرفته و به حمل آن مبادرت ورزند و بدون استفاده از بازیگر بدل از دکل های انتقال برق بالا بروند، البته حس خوشایندی را در تماشاگر خسته از موقعیت های تکراری ایجاد می کند.
“گلوگاه” داستان مردانه ای دارد و کار پر زحمتی برای عوامل تولید آن بوده است. می توان تصور کرد که بازیگران فیلم آگاهانه تن به شرکت در پروژه ای داده اند که ریسک هر گونه پیشامد و حادثه ای را در حین تصویربرداری به جان خریده اند.
قصه فیلم به اعتبار آدم های بی غل و غش اش می توانست راحت تر روایت شود و رنگ آمیزی بیشتری به شخصیت های فرعی اش ببخشد. منطقی نیست که سرکارگر و بزرگترهای جمع از دلیل اختلاف و نزاع دو کارگر جوان مطلع باشند ولی در عمل کار خاصی را برای حل مشکل و رقابت آندو انجام ندهند. انفعال دختر(لادن مستوفی) نیز در برابر پیشامدهای درگیری دو جوان بر سر او سوال برانگیز است و نقشی صرفاً فیگوراتیو به بازیگری پر توانی چون او داده است.
داستان “گلوگاه” کمی دیر شروع می شود. بیست دقیقه ابتدایی فیلم که جنبه ای مستند و رئالیستیک دارد، می توانست کوتاهتر شود و بیننده کم حوصله را از ادامه فیلم بازندارد.
داستان فیلم اقتضای پایان بندی موجود را نمی کند. همه قراین گویای وصلت مقدر یکی از جوانها (دیباجی) با دختر(مستوفی) است و اصطلاحاً مشکلی که با قدری تعقل، پادرمیانی بزرگترها و انتخاب و تصمیم دختر به راحتی قابل حل است، نباید به استخوان لای زخم تشبیه گردد و همه چیز به حالت تعلیق درآید.
در معرفی فیلم “پیمان” از نادر معصومی و تصویر برداری های او در پهنه شمال کشور نوشتم، “گلوگاه “مصداق روشن دیگری برای اثبات توانایی های این فیلمبردار شمالی کشورمان است.
ریزموج سیستم مدتی پیش “گلوگاه” را به عنوان پنجاه و یکمین فیلم سینمایی ایرانی در شبکه ویدیویی توزیع کرد.
اضافه کردن نظر