حسین رحیم نیا- راوی- با دیدن پوستر بلند بالای تله فیلم!!!! "زندگی در شهر بزرگ" که با حضور برندهای طنازی چون "رضا عطاران" و "بهنوش بختیاری" در طرح روی جلد فیلم برای خودشان جا خوش کرده اند و به نوعی وسوسه تماشای کاری نو از این هنرپیشه های خواستنی را در این وانفسای کمبود و کسری شادمانی و لبخند در مخاطب بیش از هر چیز دیگر راغب تر می نماید، بر خود افسوس خوردم از اینکه تا چه اندازه جایگاه فرهنگ و ارتباطات در یک فیلم ویدئویی با این همه تنوع و کشش دم دستی و بی ارزش تنزل یافته که هر کسی با هر اندازه سواد و تجربه به خود اجازه میدهد و خود را قهرمانانه در لباس و قامت فیلمساز می بینند و به مدد پول و سرمایه شخصی خود جذب و چیدمان چند سوپر استار و یک برگ سناریو و به قولی فیلمنامه{…..} را با خود به یدک کشیده و جسورانه شعور مخاطب را به واسطه آزمون و خطا های کار تبلیغاتی خود مورد هدف قرار میدهند و هرچه میخواهند می بافند و میگویند و به آسانی و به راحتی کاری کسل کننده و کم محتوا را با نام" فیلم" به خورد مخاطبی می دهند که سالهاست در حسرت و تشنه تماشای فیلمهایی است از جنس سینمای دهه های نه چندان دور که مردم را با همه تنگناها به سینماها می کشاند و از دیدن فیلم شادمان و سیراب می نمود.
اگرچه زندگی در شهر بزرگ" را نمی توان در جرگه فیلم دید و کاری بی مایه و کمتر از ۶۰ دقیقه دانست اما بعلت ضعف در فیلمنامه و کار و حتا بازی بازیگران، ثانیه به ثانیه فیلم را بایست عذاب آورترین زمان ممکن خواندچرا که پخش انواع و اقسام تبلیغات بی ربط و کسل کننده از سامسونگ وال جی گرفته تا نوشیدنی و اقلام مصرفی و تجمل گرای نا مانوس خانواده های ایرانی، تنها چیزی بود که بی مقدمه و بی هدف عاید بیننده می گردد و برخلاف رویه فیلمساز که جذب مخاطب است، دفع بیننده را با این روند سرلوحه خود دارد و تا انتهای محصول این روند را یکنواخت و با اصرار به پیش و دنبال می برد.
اگرچه حضور نقادان و کارشناسان تلوزیون که با تیپ و ژست کارشناسانه خود در این اثر مترصد احیاء آبروی هنری کارگردان و عوامل سازنده فیلم می باشند اما ناهماهنگی و تحمیل اعتقادات شخصی خویش نبرد تن به تن لفظی و بی سابقه ای را همراه دارند که برای خود آش شعله قلمکاری شده که سوا از فیلم میتینگی بی جاذبه ای را بر مخاطب به زور بارز می نمود.
در این خصوص اگرچه مقصر اصلی این همه معضلات و مکافات در سینما و شبکه ویدئویی کشور را در گروه سازنده و نویسندگان و عوامل فیلم نمی بینم اما یقین دارم که آن بزرگوارانی که برای تنوع و رفع روزمرگی خود، تفننی هر از چند گاهی از کارهای مدیریتی خویش دست می کشند و برای تجدید دیدار و چاق سلامتی دور میزی گردهم می آیند و می نشینند و ضمن صرف چای و میوه مجوز این گونه از فیلمها ی سبک را صادر می نمایند، باید در جرگه کسانی دید که با این مجوزها به نوعی دهن کجی به مخاطب و فرهنگ مخاطب را بیش از هر چیزی مد نظر دارند. به خصوص با دادن درجه کیفی "ب" این مهم را در ذهن پرورش می دهند که کم کم فاتحه درجات و رتبه های "الف" و "ب" و "ج" را در این سبک و سیاق خواند و من بعد می بایست منتظر تماشای فیلمها و آثاری از این دست در شبکه باشیم که بابت دیدن اینهمه لودگی و بی محتوایی و تبلیغات بی ربط و پر دامنه باید از جیب مبارک هزینه نمائیم و به نوعی هزینه ای بابت سبد فرهنگی می نمائیم که انتظاری جز ناامیدی و سرخوردگی مخاطب از آینده و فردای ویدئو رسانه نیست.
پس از تماشای این فیلم شاید آوردن این مصداق بی ربط نباشد که در این آشفتگی فرهنگی و با مختصر نگاه به این محصولات کم مایه و بی ارزش فقط و فقط باید این ابیات را در وصف سینمای ایران و شبکه زمزمه نمود که:
" هرچه بگندد نمکش میزند…."
نکته جالب این است بد ترین کارهای سینمای ایران و چه نمایش خانگی توسط موسسه ریزموج انجام میشود من پشت دست خودم رو داغ کردم بعد از خرید فیلم زندگی در شهر بزرگ و فیلم بی محتوای دیگر نارمک که کارگردان فیلم عشق بازیگری دارد و نام بازیگر هایی پر طرفدار روی جلد خود زده تا فیلم بفروشد و نکته دوم این که جلد فیلم کپی پوستر فیلم نازنین است که قرار است به زودی اکران شود ، با این داستان ها به شخصه نه دیگه به فیلم های مخصوص نمایش خانگی اعتماد دارم و نه فیلم هایی که ریزموج پخش میکند
محمد آقا احتمال بدهید موسسه مورد اشاره حقوق محصولات مورد اشاره را ابتیاع نکرده و صرفاً واسطه ای برای توزیع و پخش آنها بوده باشد. نارمک را دیده ام ولی در خصوص فیلم زندگی در شهر بزرگ مرجع نظارتی باید دقت بیشتری را معمول می داشت. پیشنهاد می کنم از این پس محصول را به اعتبار تیم سازنده و درجه بندی کیفی آن خریداری کنید.
و اونی که به ریزموج پروانه داد…