این یادداشت به قلم نگارنده در خبرگزاری پانا منتشر شده است که در ادامه آن را میخوانید:
فیلم بلند «چای سرد» نوشته و ساخته امیرقاسم راضی یکی از تازهترین فیلمهای گروه هنروتجربه است که نمایش محدودی در سالنهای این گروه سینمایی دارد.
فیلم «داستان خانوادهای را روایت میکند که مشغول اسباب کشی به منزل جدید هستند، اما حادثهای رخ میدهد که جدال با مرگ و زندگی آغاز میشود. در شهر جشن چهارشنبه سوری پایان سال است. خسرو تنگی نفس دارد ولی او باید امشب برای رونماییِ فیلم خود آماده شود.»
فیلم «چای سرد» از منظر کلی در فرم و محتوا یادآور و دنباله فیلمهای کوتاه و بلند زیادی است که سینمای ایران در یک دهه گذشته تحت عنوان سینمای اجتماعی به خود دیده است. سینمایی که ژانر نیست اما درامهای زیادی با پسزمینه اجتماعی، شرایط سخت معیشتی حاشیهنشینان و تأثیر سیاستهای اقتصادی وسیاسی در زندگی روزمره شهروندان را تجسم بخشیده و تکانههای آن را در حوزه رفتارهای فردی، اجتماعی و روانی کاراکترهای داستان خود تبیین نمودهاند. فیلمسازان جوان اگر با اعتقاد این کار را بکنند و نخواهند بر موج فیلمهای موفق در این زمینه سوار شوند و از طرفی هم راحتتر مجوز نمایش دریافت کنند، چارهای ندارند که به جای مستقیمگویی به کنایه و تمثیل رو بیاورند تا شاید وضعیت دشوار و ملتهب کنونی را با زبان هنر بازنمایی کنند. فاصله شش ساله بین تولید تا نمایش فیلم چای سرد گواه متوقف ماندن فیلم در مجاری نظارتی است.
فیلم در بیان مضمون خود بین یک نگرش فلسفی و قصهای اجتماعی مردد است. واگویههای خسرو مرد داستان هنگامی که به نهایت استیصال و درماندگی رسیده است، چیزی از جنس شهود و درک بالاتری از معنای هستی است. او با نگاه به عکس مشترکی با همسرش پی به حقیقتی میبرد که تاکنون از آن غافل بوده است. خوشبختی و معنای زندگی حقایقی بودهاند که همیشه در کنارش بودهاند اما او از آنها بیخبر بوده است. «جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه »
در سوی دیگر مضمون فیلم دستوپای زدن در منجلابی است که انسانهای جغرافیای داستان در ایجاد آن خیلی نقش نداشتهاند. بیسروسامانی، دربهدری و اجارهنشینی که ممکن است به سکونت در بیابان و یا اجاره کانکس ختم شود، بدترین وضعیت ممکن برای دارندگان حقوق ثابت و یا درآمدهای فصلی است. زندگی فقیرانه یک زوج کوچک در خانهای که میتواند بدل از یک جامعه باشد و همه گرفتاریهای ریز و درشت آن، آیینه تمام نمایی از جامعهای است که چرخ اداره و مدیریت آن لنگ میزند و سایه تهدیدات بیرونی و درونی آرامش را از ساکنان سلب کرده است. در بستر چنین جامعهای افراد برخلاف آنتونی گیدنز که در مقاله «مدرنیته و هویت شخصی: خود و جامعه در عصر مدرن متأخر» از توانایی فرد در «تدوین خطسیر زندگی» و «بازاندیشی مستمر هویت شخصی در مواجهه با ساختارهای اجتماعی» صحبت میکند،(شهرزاد، شهاب، وبگاه سلیس نیوز) انسانهای مبتکر و با ارادهای نیستند که قادر به تغییر وضع موجود باشند. نهایت تلاش آنها این است که گلیم خود را از آب بیرون بکشند.
خسرو بعد از آنکه با هر جانکندنی اجازه نمایش فیلمش را دریافت میکند، پرده ریاکاری را میدَرَد و رقصکنان آماده اصلاح صورتش میشود تا از ریش خلاصی یابد. برای او اهمیت ندارد که نهاد سانسور تثبیت شده است و ممکن است در ساخت فیلم بعدی دچار همین گیروگرفتارها شود. دم غنیمت است. فردا را چه کسی دیده است.
دلنگرانی و تشویش کارگر افغانی از سرنوشت زنوبچهاش در حین حمل اثاثیه در اینجا نمود دارد، چونکه افغانستان همسایه ایران است و بیثباتی آن در ایران نیز تاثیرش را برجا میگذارد.
فیلم در بیان تمثیلی به سراغ ایدههای تازهای نرفته است. در سینمای ایران استفاده نمادین از چاه فاضلاب و توالت از فرط استفاده مبتذل و کلیشهای شده است. به یاد آورید، فیلمهای اگزوتیک حمال طلا، سهکام حبس و… در «چای سرد» فیلمساز برای ایجاد شدت انزجار به سیم آخر زده و دست شخصیت را در گلویی کاسه توالت متعفن و کثیف حبس میکند تا در نیمساعت پایانی فیلم قاعده و نظم و نسق روایی به کنار رود و وضعیت دلخراش مرد جوان همه چیز را تحتالشعاع خود قرار دهد. اغراق فیلمساز در این سکانس طولانی پهلو به سینمای گراسآوت میزند؛ سینمایی که خشونت را در بطن خود تقدیس میکند، پس مرتب بر تنور آن میدمد. در « چای سرد» صحنه خشونت دیده نمیشود اما نمایش چندین و چند باره تلاش ناکام خسرو برای خارج کردن گوشی و سپس دستش از خروجی کاسه توالت بقدر کافی مشمئز کننده است. به زبان دیگر فیلمساز تکرار پینگ پونگ وار گفتگو بین زن و مرد که بارها زندگی خود را دست و پا زدن در گنداب میدانند، کافی ندانسته و در یک بزنگاه واقعا دست خسرو را در گنداب گرفتار میکند.
فیلمساز با این اقدام به لحن کنایی و تمثیلی فیلم هم رضایت نمیدهد و ترجیح میدهد، عین کثافت و نجاست را نمایش دهد بلکه تشفی خاطر حاصل شود.!
در بررسی ساختار فیلمنامه این نکته حائز اهمیت است که یک سوم پایانی فیلم نتیجه منطقی و گریزناپذیر پردههای پیشین داستان نیست. به عبارتی سیر محتوم و روند داستان اینگونه نیست که دست کاراکتر در گلویی توالت ایرانی گیرکند و اتفاقات بعدی را رقم بزند.
خسرو مشغول مقدمات اصلاح صورت است و همزمان با تلفن همراه صحبت میکند، در یک لحظه گوشی از دست او افتاده و به درون توالت سقوط میکند. در تعریف پروسه دراماتیک یا dramatic progression میخوانیم: «سیر پیشرفت تدریجی داستان از نظر عاطفی و دراماتیک که به افزایش تنش و جذابیت کمک میکند. این پیشرفت شامل ایجاد بحرانها و چالشهایی است که داستان را به اوج میرسانند.»
در «چای سرد» اتفاقات با اینکه به مثابه زنجیرهای به هم پیوسته نیستند و بصورت مجزا و بعضا یکباره و ناگهانی رخ میدهند، اما وقتی در کنار هم چیده شوند، منظومه آنها در خدمت ایجاد فضای غیرعادی آپارتمان و بیقراری و ناآرامی شخصیتهای اصلی آن(زوج جوان)هستند. با این همه کارکرد این اتفاقات پراکنده به تنش و بحران منتهی نمیشوند. آلزایمر و ناتوانی مادر دختر برای کنترل ادرار، کلافه شدن زن جوان از رنج و عذاب اسبابکشی، تحتفشار قرارداشتن مرد برای اصلاح چند باره تولید فیلمی که هزینه سنگینی را برای آن متحمل شده است، نوزادی که آغوش گرم مادر خیلی بروی اوگشوده نیست، نشانههای روشن از محیطی است که مستعد وخیمتر شدن اوضاع در آن است. مضافاً که در پسزمینه این اتفاقات، وضعیت بلبشو و نامرتب آپارتمان و رفت و آمد سه مرد غریبه که در حال جابجایی اثاثیه هستند، به خوبی بیثباتی و نااطمینانی را القاء میکند. البته نمایش فیلم روی دیوار ار طریق ویدیو پروژکتور در طول فیلم اگرچه غیرمنطقی است و رد و نشان گلدرشتی از طراح صحنه فیلم دارد، دلالت بر غیرعادی بودن و معلق بودن و درهم ریختگی زندگی زوج جوان دارد.
روشن ماندن ویدیو پروژکتور تصنعی و چیدمانی است چون شخصیت فیلم میتواند در مانیتور لپتاپ ویرایش فیلم را انجام دهد و در هاگیرواگیر اسبابکشی که هیچ چیز سرجای خودش نیست، تماشای فیلم روی دیوار را عجالتا بیخیال شود.
اتفاقات فرعی در چای سرد در خدمت پیرنگ و در این فیلم ماجرای اصلی نیستند. جوان همسایه که پیشتر سکانسهایی را از او دیدهایم، میتواند ناجی خسرو باشد. کافی است پرستار بچه زنگ خانه او را نیز بزند و به اتفاق راهی به درون آپارتمان خسرو بیابند. خسرو به جوان بازکردن قفل در را با استفاده از چند فریم فیلم ۳۵ را یاد داده بود.
زنان در فیلم چای سرد، منزلت متفاوتی دارند. یک زن در شمایل زنی خیابانی ابژهای جنسی برای پسر همسایه است که ناکام در کامخواهی برای حفظ آبروی پدرش، زن را دست بسر میکند. همسر خسرو نمونه زنانی است که همزمان نقش مادر، نان آور خانه، همسر و پرستار مادر پیر را ایفا میکند. دردناکتر آنکه در ساعات سخت اسبابکشی خسرو نشسته و سرگرم کارهای شخصی و شغلی است و همسرش پابهپای مردان کارگر اثاث جابجا میکند. زن با اینکه چند بار سرکوفت تنها ماندن زیربار کارهای خانه را به خسرو میزند، با این حال زن رواداری است و حرمت شوهرش را نگه میدارد.
مادر زن خسرو دچار آلزایمر است و توانایی انجام کارهای شخصی خود را ندارد. با این حال آنقدر خوش اقبال بوده است که حاشیهنشین آسایشگاه سالمندان نشود.
زن دیگری حکم پرستار نوزاد خانواده را دارد و در عین حال با خونسردی و اعتماد به نفس، مددکار بقیه اعضای خانواده است و حضورش آرامشبخش است. بطوریکه حواسش به پسر جوان خطاکار همسایه است و از او میخواهد بیشتر مواظب خودش باشد. از بد حادثه او در بزنگاه واقعه یک سوم پایانی داستان به سراغ گرفتاریهای شخصی خود میرود تا خسرو به تنهایی معرکه و مصیبتنامه آخر داستان را روایت کند.
در پایان با اذعان به این واقعیت که فیلمسازان ذهنیات خود را به گرامر سینمایی بازتاب میدهند، باید آرزو کنیم که یاس و حرمان از ذهن سینماگران جوان ما رخت بر بندد و فرصت برای نمایش ذهنیتهای حقجو، خلاق، خیرخواهانه و زیباشناسانه بیشتر فراهم شود.



