در امتداد خاکریز سینِما، نقد فیلم متروپل

عادت بدی است که برخی از نویسندگان سینمایی و منتقدان به فیلم‌های پایین جدول فروش بی‌اعتنا هستند و ارزش‌های پیدا و پنهان آن‌ها را نادیده می‌گیرند. فیلم سینمایی متروپل برنده جوایز اصلی چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر، دقیقاً به چنین سرنوشتی در اکران مواجه شده است و مورد بی‌مهری منتقدان قرار گرفته است. متروپل پیش از این‌ها باید به نمایش درمیامد و صدور پروانه نمایش برای آن نباید به اما و اگر و اصلاحیه‌های تحمیلی می‌رسید. این یادداشت ادای دینی است به تلاش خلاقه محمدعلی باشه آهنگر و تیم همراه او که درامی انسانی را از روزهای جنگ تحمیلی با لحنی غیرشعاری و فارغ از کلیشه‌های رسمی و ایدئولوژیک روایت کرده‌اند.
مهرداد خوشبخت، عبدالحسن برزیده و محمدعلی باشه آهنگر فیلمسازان خوزستانی، در جوانی جنگ را با تمام گوشت و پوست احساس کردند و به همین خاطر در سری آثارشان توانستند، روایت‌های باورپذیری را از شهرهای جنگ‌زده خوزستان بویژه آبادان بر پرده سینما ترسیم کنند.
نکته مشترک در برخی از فیلم‌های این سه تن، محور قراردادن شهر آبادان و قصه پایداری در پس تاسیسات شهری آن در ادوار مختلف جنگ هشت ساله است.
پالایشگاه آبادان، سینما، رادیو آبادان، بیمارستان، کارون، دفتر امام جمعه و نخلستان و اسکله هر کدام به تناسب داستان فیلم نه فقط به عنوان لوکیشن بلکه فراتر از خصلت‌های مکانی و صحنه‌ای، کارکرد دراماتیک پیدا می‌کنند. برجک دیدبانی پالایشگاه در فیلم ملکه، کوچه و محله‌های آبادان در فیلم دکل، رادیو در فیلم آبادان یازده ۶۰، پالایشگاه در فیلم گل‌های باوارده و سالن سینما در تازه‌ترین فیلم باشه آهنگر«متروپل» نقش نمادین ایفا می‌کنند و کمترین کارکرد آنها تقویت حافظه جمعی خوزستانی‌ها و همه ملت است.
بطور طبیعی فیلم‌های اولیه این سه فیلمساز مناظر مختلفی را از آبادان زخمی از جنگ، در قاب می‌گرفت اما به مرور با افزایش ساخت و سازهای شهری، محله‌های موردنظر ناگزیر با استفاده از جلوه‌های ویژه بصری و یا کار در لوکیشن‌های مشابه فضاهای شهری آبادان، بازسازی و انتخاب شد.
هر قدر خوشبخت و برزیده در کارهای جنگی خود بر جنبه‌های حماسی و مقاومت مظلومانه و جانانه مردم و رزمندگان در جنگ تاکید داشته‌اند، باشه آهنگر از همان اولین فیلم‌های خود اندیشه‌ها و ایده‌های شخصی را در تاروپود روایتش تنیده است. سینمای او رنگ‌وبوی شهودی و باطنی دارد و باید برای پی‌بردن به معانی و دلالت‌های او از لایه‌های سطحی داستان فیلم‌هایش عبور کرد. باشه‌اهنگر حرف پیچیده‌ای نمی‌زند و درک آنچه که به سینمای او معنا بخشیده است، دشوار نیست. باشه آهنگر سینِما را اکسیر حیات‌بخش زندگی می‌داند و ایمان دارد که سینِما در جنگ و صلح مأمن و پناهگاهی برای پایداری و انسانی‌تر زیستن است.
باشه آهنگر جنگ را نه فقط در آتش و خون بلکه از منظر عواطف انسانی هم نگاه می‌کند و وجوه خاکستری شخصیت‌های فیلم‌هایش، سیمای دلنشینی از آنها ساخته است.
آبادان پیش از انقلاب با سینماهایش شناخته می‌شد و به نسبت جمعیت ساکن ایرانی و خارجی خود سالن‌های زیادی داشت. فاجعه سینما رکس در تابستان ۱۳۵۷ به خوبی نشان داد که کج‌فهمان چقدر از سینما و سینماروها کینه به دل داشتند و مترصد انتقام کور از شهروندانی بودند که تنها جرم‌شان عشق به سینما بود.
باشه آهنگر در متروپل عشق به خاکستر نشسته سینما را در دل جنگی سهمگین شعله‌ور می‌کند تا نشان دهد، سینما با جان و روح آبادانی‌ها سرشته است. داستان فیلم در باره تلاش جمعی از شیفتگان سینما برای راه‌اندازی یکی از سینماهای تعطیل شده آبادان و تلویحا پاسخی دندان شکن به کسانی است که با سینمادوستان عناد داشتند و آن را مطلقا غرقه در فساد و تباهی می‌دانستند. البته باشه‌آهنگر در متروپل ترجیح می‌دهد به مسأله سانسور و ممیزی بپردازد و به دورانی بپردازد که در شهرها فیلم‌ها قبل از اکران مستقلا بازبینی می‌شدند. از سوی دیگر راه‌اندازی سینما متروپل در اوج تجاوز دشمن و در حالی که شهر زیر آتش سنگین است، در واقع بالا زدن آستین برای فردای پس از جنگ است که باید نوسازی مراکز فرهنگی و تفریحی در اولویت قرار گیرند. حالا که سینما وضعیت عادی ندارد و نمی‌توان بازنمایی شهر جنگ‌زده را در آن به تماشا نشست، سالن و امکانات ناقص و آسیب دیده آن جای پرده را می‌گیرد تا مکانی برای وقوع رخدادهای داستان و بروز و تجلی تظاهرات انسانی شود. متروپل در پاره‌ای از دقایق به سینمایی شاعرانه و «مود» بدل می‌شود تا شیدایی کارگردان در قبال سینِما بر داستان و خلق لحظه‌های دراماتیک چربش داشته باشد.
با این حال متروپل به رغم رفت و برگشت‌هایی که ناقض قواعد ژانر است،‌ در یک سوم پایانی لحن متفاوتی به خود می‌گیرد و به ریل اصلی برمی‌گردد. تازه به یاد می‌اوریم که قرار بود فیلمی در متن و حاشیه جنگ ببینیم و تم حماسی را با طعم و چاشنی نگاه کارگردانی خود ساخته مزمزه کنیم. پایان فیلم نشان می‌دهد که متروپل به حال و هوای سینِما پارادیزو و دلالت‌هایی که به آن فیلم و چند فیلم کلاسیک دیگر می‌کند، متوقف نمی‌شود. به آن نشان که وقتی هستی یک کشور در معرض تاراج و تجاوز بیگانه قرار گرفته است، کارگردان سینِما را برای سینِما نمی‌خواهد. پایان‌بندی متروپل فدا کردن همه تعلقات از جمله سینِما برای دفاع از هدف بزرگ‌تر و در خدمت خنثی کردن توطئه دشمن است. کنایه از آنکه سینِما در متن جنگ هم می‌تواندقابلیت دیگری را از خود نشان دهد و با پیشبرد داستان، به عنوان تاکتیکی فریبنده و بی بدیل به کار گرفته شود.

به اشتراک بگذارید
سعید رجبی فروتن
سعید رجبی فروتن

در کنار روزمرگی های معمول، این جا خودم و افکارم را ثبت می کنم. از فرهنگ و هنر تا سینما و نمایش خانگی... می توانید نوشته های من را در «روزانه های سینمایی» دنبال نمایید.

مقاله‌ها: 3774

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.